این روزها توان و حال و هوای نوشتن نیست. شرایط به وضعیتی رسیده است که
با وجود پیش بینی هایی بعد از جشنواره، بازهم این قدر وضعیت را بحرانی
نمی دیدم! یکی از دلايل مهم این اوضاع و تحلیل نادرست ارشاد و شورای
اکران (به جز چینش فاجعه بار فیلم های عید) وضعیت اقتصادی مردم است
(نمایندگان مردم می گویند تورم
۶۰
درصد است اما دولت می گوید
۱۰
درصد! و در سینما، سینماگران می گویند سینما با بحران مواجه است و
دولتیان می گویند همه چیز تحت کنترل است!
یکی پیدا کند پرتقال فروش را، ما که نتوانستیم پیدا
کنیم البته پیدا کردیم!) و دوستان کارشناس با افزایش بیش از
۲۰
درصدی قیمت بلیت سینماها به نظرم پوست خربزه ای را زیر پای سینما
انداختند که حالا حالاها سینما از زمین خوردن خود نمی تواند کمر راست
کند!
نه گوش شنوایی است برای شنیدن، نه چشم بینایی است برای دیدن، و نه حس
ماندگاری است برای حس کردن این شرایط پر تلاطم! فعلاً همه راه ها به
«کن» ختم می شود و قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد!
البته انتظار زیادی دارم که وضعیت را درست کنند در
صورتی که مسببان این وضعیت خود الان نقش اپوزوسیون گرفته اند و از سکته
و پایان و توقف سینما دم می زنند و می گویند که: کی بود کی بود، من
نبودم!
بهتر است سکوت پیشه کنیم تا معجزه و اتفاقی، دوباره سینما را از مرگ
دور سازد! گفتم مرگ و چه واژه نامأنوسی برای سینماست این کلمه! واژه ای
بس منحوس برای سینماگران فعال و واژه ای خجسته برای بدخواهان سینما! به
نظرم شرایطی که الان برای سینما به وجود آمده است و تند بادهایی که
دارد این سینما را تهدید می کند فقط با سال های
۵۷
تا
۶۲
قابل قیاس است که خدا رحمت کند امام بزرگوارمان که چه زیبا بحران ها را
مدیریت می کرد. آن زمان بحث بودن و نبودن بود و امروز بحث چگونه بودن
است که به نظرم چگونه بودن خطراتش از بودن یا نبودن بیشتر است! چرا؟
عرض می کنم: وقتی هنر و سینما به چگونه بودن ختم می شود یعنی داریم به
ذات این پدیده مدرن و تأثیرگذار شک می کنیم و دوست داریم سینمای محفلی
و شخصی خودمان را داشته باشیم؛ خود این روش به معنای از حیز انتفاع
افتادن سینماست و اگر می توانستیم با دلایل شاخص و بارز
۳۳
سال گذشته (فیلم های شاخصی که داریم) از ضرورت بودن سینما دفاع می
کردیم به نظر نگارنده برای استمرار حیات سینمای ایران راحت تر می
توانستیم با منطق، بحران را مدیریت کنیم!
چگونه بودن همان هرکس از ظن خود شد یار من می شود و این همان تفکری است
که در حال شکل گیری جدی است. این روش به تنها چیزی که توجه ندارد خود
سینماست و کارکرد آن را در حد شبکه ای تلویزیونی تقلیل داده است! (اگر
سینما نباشد سالن های سینمایی به کار دیگری می پردازند و سینماگران هم
با مدیوم های دیگری فیلم می سازند! در صورت بروز چنین وضعیتی دفتر و
دستک و سازمان و معاونت و اینها دیگر بی معناست و نیجریه را که یادتان
است می شویم فالیوود یا الیوود یا به قول آقای درستکار عزیز در یکی از
یادداشت های خود در دنیای تصویر، میشویم خالیوود!)
به نظر نگارنده، بیانات مقام معظم رهبری در خصوص ضرورت داشتن سینما
برای همه علاقمندان به نظام و سینمای اصیل ایران فصل الخطاب است و بدون
شک بیانات معظم له در این موارد همچنان بر اساس سینمای بر مضمون فاخر
استوار بوده است و بارها تأكيد فرموده اند که سینما بدون اتقان در ساخت
(نظم در آفرینش یک اثر هنری) نیز فاقد توجه خواهد بود.
توجه به مضامین و ساخت کیفی در سینمای ایران همان دو بال سینمای ایران
است که هر کس براساس سلیقه خود در حال آویزان شدن به یک بال است و
امکان اوج گیری سینما را این سنگینی ها گرفته است! به نظرم سینمای
ایران در «مقطع» سرنوشت سازی قرار گرفته است که چنانچه سیاستگذاران و
سینماگران بتوانند با این
۲
بال، سینمای ایران را دوباره به پرواز در بیاورند خود را در تاریخ
سینما جاودانه می کنند و چنانچه بخواهند با لجبازی ها و حرف، حرف
خودمان، با یک بال- هر کدام فرقی نمی کند- سینما را به پرواز دربیاورند
باز هم در تاریخ ماندگار خواهند شد! اما آن ماندگاری شیرین کجا و این
ماندگاری تلخ کجا!
به نظر نگارنده این ماندگاری در حال شکل گیری است و آن ماندگاری در حال
کمرنگ شدن و این اصلاً درشأن سینمایمان نیست، به خدا پناه می برم که آن
ماندگاری براین ماندگاری پیروز شود! لطفاً برای سینمای ایران دعا کنیم
که دوباره با دوبالش به پرواز درآید. به جز دعا و انجام وظیفه درست در
حد بضاعتم فعلاً کار دیگری از دست من یکی برنمی آید!