استثنای فروش میلیاردی کلاه قرمزی و بچه ننه هم گرهای از مشکلات
اقتصادی سینمای ایران باز نکرد. از طرفی سینماها هر روز خالی تر از
قبل میشوند، بحران سالن های سینما بعد از مشکلات حوزه هنری و ارشاد،
با اکران همزمان چند فیلم که فرصت زیادی برای روی پرده ماندن ندارند،
وارد مرحله جدیدی میشود و از طرف دیگر احمد میرعلایی از کمبود نگاتیو
در بنیاد فارابی خبر میدهد و میگوید به زودی با بحران تهیه نگاتیو در
سینمای ایران روبه رو میشویم.

همه این اخبار، بهانه گفتگویی با علی معلم، تهیه کننده فیلمهای
شوکران، گاوخونی و ازدواج به سبک ایرانی شد که هر کدام اکران های
موفقی در داخل و خارج ایران داشتهاند. معلم در دفتر مجله دنیای تصویر
از عدم بازگشت سرمایه فیلم آخر خود حرف زد و با شمردن مشکلات اقتصادی
سینمای ایران از این گفت که سینما، جمشید بسمالله ندارد که با برکناری
و گرفتن او، فکر کنیم مشکلات حل میشود. وی در این گفتگو هرچند افق
روشنی برای چند سال آینده سینمای ایران پیش بینی نمیکند اما معتقد
است دیر یا زود از این دوران گذر خواهیم کرد.
شما سینمای امروز ایران را دچار بحران اقتصادی میدانید؟
در دو، سه سال گذشته ما شاهد افت فروش فیلم ها و استقبال از سینما
هستیم، این اتفاق دلایل متعددی دارد که به نظرم امسال تشدید شدهاند به
دلیل اینکه وضعیت اکران از ابتدای سال بههم ریخته و ناایمنی در
سرمایه گذاری وجود دارد ضمن اینکه از نیمه دوم سال با مسائلی که در
زمینه اقتصادی به وجود آمده، درآمد خانواده های متوسط شهری پایین آمده
و میدانید که بیشترین تعداد سینماروها، مجله خوان ها، روزنامه خوان
ها و... از اقشار متوسط شهری هستند. وقتی مردم احساس ناامنی اقتصادی
میکنند اولین چیزهایی که از سبد خریدشان حذف میشود کالاهای فرهنگی
است برای همین این بحران اقتصادی که در اثر بی تدبیری های اقتصادی به
وجود آمده اولین ضربه بزرگ خود را به فرهنگ زده و بی تدبیری ها و
شلختگی هایی که در حوزه اکران و تولید فیلم هم وجود دارد مشکلاتی را
اضافه کرده است. یعنی فیلمها از یک مرجع مشخص تولید کننده که به مخاطب
فکر کند، ساخته نمیشوند. فیلم ها، فیلمهای بی مخاطب و گاهی بی
هدفی هستند که یا دولت سفارش ساخت آنها را داده یا با همکاری نهادهای
عمومی ساخته شدهاند در نتیجه تمایلی در مخاطب به وجود نمیآورند ضمن
اینکه هر چقدر تکنولوژی پیشرفت کند و ما امکان دریافت کانالهای
تلویزیونی، دانلود اینترنتی و تماشای فیلمهای خارجی را به دست آوریم،
عرصه رقابت برای سینمای ایران تنگ تر خواهد شد و اگر این سینما نتواند
با مختصات جدید تکنولوژی دنیا جلو برود، طبیعتاً مشتری های فعلی را هم
از دست خواهد داد. تصور من این است که سال آینده وضعیت بدتری خواهیم
داشت و ادامه این روند، باعث خروج بخش خصوصی از چرخه تولید سینما
خواهد شد.
با خروج سرمایه بخشخصوصی از چرخه تولید سینما، چه اتفاقی میافتد؟
اصل سخن فرهنگ در حوزه بخش خصوصی زده میشود، یعنی ما در هیچ جای دنیا
غیر از زمان سلطه کمونیست ها در شوروی، شاهد حذف بخش خصوصی از سینما
نیستیم. این اتفاق در شوروی سابق افتاد، فرهنگ در همه حوزه ها از
کانال دولت عبور میکرد که نتیجه آن فروپاشی بود. یادمان هم باشد که
این مربوط به یک قرن پیش است. جهان امروز متحول شده و با اکتبر 1917 و
انقلاب بولشویکی و دهه 40 تفاوت دارد، یعنی ما در یک موقعیت جهانی
متفاوت هستیم که تمام شاخصه های قبلی آن فرق کرده است. الان تبدیل
کردن فرهنگ به یک جریان دولتی باعث از بین رفتن وجهه مردمی آن میشود،
این اتفاق اصلاً هم ربطی به اینکه آیا دولت ها واقعاً نماینده مردم
هستند یا نه ندارد چون درست است که نظام جمهوری اسلامی برآمده از رأی
مردم است اما دلیلی ندارد که لزوماً تشخیص فرهنگی نظام برآمده از رأی
مردم با سلایق آنها همسو باشد. نزدیک شدن سینما به یک سینمای بفرموده و
از بالا، آن را از مردم دورتر خواهد کرد. در این میانه شاید تلویزیون
به دلیل اینکه نیازمند پخش آگهی های تبلیغاتی و رضایت حداقلی مخاطب
است، نقش بیشتری بازی کند تا سینما که یک امر دموکراتیک و قابل خریداری
است.
یعنی سینما به سبک مدیریت دولتی تلویزیون نزدیک شده است؟
بله، در حالی که اینها با هم متفاوت هستند چون دولت اصلاً متولی تولید
فرهنگ نیست. دولت فقط یک کارگزار در حوزه های مدیریتی است که وظیفه
دارد به رشد و توسعه زیرساختهای فرهنگ کمک کند. تولید فرهنگی توسط
دولت (حتی اگر آئین نامه ها و مصوباتی داشته باشند) غلط است چون
عملاً به نتیجه نمیرسد. نگاه کنید به تجربه آکادمی فیلم پکن و... (که
به طور عمده در کشورهای چپ شاهد این مسأله بودهایم) که نتیجه آن
فروپاشی بوده است. الان به تنها بازمانده کمونیست ها که چین است هم
نگاه کنید، میبینید که در حوزه سینما کاملاً تغییر کردهاند و به سمت
اقتصاد بازار آزاد رفتهاند چون به طور طبیعی مردم دو نیاز را در
سینما دنبال میکنند؛ اول نیاز به سرگرمی و گذراندن اوقات فراغت است که
به دلیل فشارهای صنعتی و اقتصادی زندگی جدید تمایل افراد به آن بیشتر
شده است. دوم دیدن خودشان و مشکلاتشان در آثار سینمایی است که مردم
دوست دارند آنها را در سینما به شکل یک جریان فکری دنبال کنند و آگاه
شوند. پس سینمایی که سرگرم و آگاه کند، مورد توجه آنهاست. اگر ما
نتوانیم این دو جریان را به مردم انتقال دهیم، سینمایمان از حیز انتفاع
خارج میشود.
این دو شاخصه در سینمای این روزهای ایران دیده میشوند؟
نه، الان شما این دو وجه را در سینمای ما کمتر میبینید. یعنی فیلم ها
مطابق سلیقه، دیدگاه و زندگی مردم نیست و مسائل آنها را مطرح نمیکند.
یا اگر مطرح میکند با زبانی ناتوان این کار را میکند که مردم از آن
لذت نمیبرند. چون هنر زبانی است که انسان از دیدن فرم آن هم به هیجان
میآید؛ هنر، اعلامیه و بیانیه نیست که آن را بخوانید و به نتیجه برسید
چون زیبایی شناسی در آن اهمیت دارد. در حوزه سینمای سرگرمی هم خیلی
محدود و سطحی عمل میکنیم و چون سرمایه گذاری مردمی نداریم به مردم هم
فکر نمیکنیم. امروز کار در سینما شبیه کارهای کارمندی شده است. من بعد
از فروپاشی نظام شوروی به روسیه رفتم و شاهد بودم که آنجا سینماگران
کارمند بودند برای همین فیلم ها در فاصله 8:30 صبح تا دو بعد از ظهر
فیلمبرداری میشدند، یعنی سعی میکردند شب را هم در استودیو بسازند.
برایشان عجیب بود که گروه ما از ساعت 7 صبح تا 10 شب کار میکرد.
سینمای کارمندی که میگویید نتیجه سرمایهگذاری دولتی است، چه نتایجی
دارد؟
سینمای کارمندی مسایل زیادی ایجاد میکند. از جمله اینکه فیلمساز را به
«ارتباط» بی توجه میکند، یعنی فیلمساز فکر میکند لازم نیست با مخاطب
ارتباط برقرار کند چون سفارشی را برای ارگانی تولید میکند و فقط کافی
است که مدیریت آن سازمان از او راضی باشد، این ماجرا مسائل مادی هم پیش
میآورد. باعث شکل گیری اختلاس هم می شود که تآلی فاسد این سیستم است.
در حوزه کتاب هم همین اتفاق می افتد.
پس نقش دولت در سرمایهگذاری فرهنگی چیست؟
اینها که گفتم با اینکه دولت باید خود را ملزم به حمایت از تولید
فرهنگی کند، متفاوت است. دولت به عنوان نماینده مردم در هنگام خرج بیت
المال باید به این دقت کند که به کارهای اصیل هنری کمک کند. این به
معنای تولیدکنندگی نیست، شبیه این است که میگویی من یک محقق هستم و
برای گردآوری دایرهالمعارف اسلامی کار میکنم. دولت باید شرایطی را
برای حمایت از این تحقیق فراهم کند چون سرمایه عمومی دست دولت است.
خیلی از کشورهای دنیا شبیه فرانسه که نمیتوانند در حوزه اقتصاد بازار
آزاد با سینمای آمریکا رقابت زیادی کنند، از طریق کمک های دولتی سعی
میکنند جلوی از میان رفتن فرهنگ خود را در جهان بگیرند. چون حوزه
فرهنگ پیچیده است و مسأله بچگانه ای نیست که ما یک روزه تصمیم بگیریم
و بگوییم فرهنگ را به بازار بسپاریم. میتوانیم به دست بازار بدهیم به
شرط اینکه زیرساخت هایی برای آن بازار فراهم باشد. مثلاً وقتی الان در
سالن های سینمای کشور، منابع عرضه فیلم و... مشکل داریم، چگونه
میتوانیم اقتصاد بازار آزاد را در سینما جلو ببریم. البته به نظر من
باید این اتفاق بیفتد اما دوران گذاری دارد که در آن، معمولاً دولتها
به عنوان نماینده ملت کمک هایی میکنند.
این جزو وظایف دولت است، نه الطاف او. یعنی همانطور که دولت وظیفه دارد
راهسازی کند، وظیفه دارد به فرهنگ و زیرساخت های آن هم کمک کند. انسان
که در مادیات زندگی خلاصه نشده است. این انسان هایی که دارند کار
میکنند، سد میزنند و... تفریح میخواهند و باید از فرهنگ و هنر
بهرهمند باشند. این در راستای همان تولید است اما کسی این را در نظر
نمیگیرد که ما اگر سینمای خوبی نداشته باشیم، تولیدمان هم دچار مشکل
میشود چون تولید کننده، تغذیه روحی و فرهنگی نمیشود. سینما میتواند
مسائل اجتماعی را هم حل کند. یعنی مثلاً نحوه نگرش مردم به مفاهیمی
شبیه استقلال را عوض کند و آگاهی سیاسی، اجتماعی، امنیتی، فکری و... به
آنها بدهد.

سینمای ما کمتر این کارها را انجام میدهد. اما سینما در جامعه ای
شبیه آمریکا، سعی میکند حتی مسائل خانواده ها را تبدیل به بحث عمومی
کند. آمریکا در حوزه سریال سازی روی مشکلات اجتماعی، روحیه اجتماعی،
استقلال طلبی، قدرت تغییر جهان و... کار میکند. اما ما چون در
کشورمان اعتقاد چندانی به تأثیر سینما نداریم، یک سینما میخواهیم که
فقط باشد. چگونه بودن آن مسأله مان نیست. الان گردش مالی این سینما
حدود 80 تا 100 میلیارد تومان است که در حوزه های دیگر شبیه شوخی است.
یعنی مثلا گردش مالی یک برج در خیابان فرشته تهران، حدود یکصد میلیارد
تومان است. شوخی نیست که گردش مالی کل صنعت سینمای کشور با یک برج یکی
است؟ به نظر خیلی سطحی میآید. مثلا حدود 510 هزار دلار صرف ساخت فیلم
آخری که من ساختم شد که ارزان ترین نرخ ها در دنیا برای تولید فیلم
سینمایی است. اما همان هم نتوانست سرمایه را برگرداند تا ما بتوانیم
فیلم بعدی را بسازیم. این فشارها باعث میشود سینمای اصیل، صنعتی و
مخاطب محور از ما گرفته شود و مدام ضعیف تر شویم تا جایی که الان این
ارتباط به حداقل رسیده است و بحران عجیبی به لحاظ سرمایه گذاری و
مخاطب پیدا کردهایم.
دولت الان بودجه هایی به ساخت فیلمهایی که نام آنها را «پروژه فاخر»
گذاشته است اختصاص میدهد. این بودجه ها، در راستای همین زیرساخت
هایی است که توضیح دادید یا هدف دیگری دارد؟
نه، به نظرم این پروژهها، جنبه تبلیغاتی دارند و برای تقویت
زیرساختهای فرهنگی نیست. زیرساخت های فرهنگی در سینما، ربطی به این
چیزها ندارد. بیشتر مربوط به ساخت سالن های سینما، به وجود آوردن
امکانات تکنیکی و فنی برای سینما، ساخت شهرکهای سینمایی و... است. اما
متأسفانه دوستان تعریف درستی از زیرساخت فرهنگی ندارند. زمان محمود
غزنوی نیست که ما به فردوسی سفارش دهیم که شاهنامه بسراید. الان دنیا
تغییر کرده است و باید شرایطی را برای عرضه کالا و خرید و فروش آن
فراهم کنیم. اگر هم قرار است کمکی شود، باید به مردم برای خرید فرهنگ
کمک شود. چون اگر به تولید کننده کمک شود، لزوماً کالایی نمیسازد که
مردم دوست داشته باشند و حتی ممکن است پول را در جیبش بگذارد. وظیفه
حاکمیت سهل کردن ارتباط تولیدکننده و مخاطب است که بخش بزرگی از آن در
حوزه عرضه و توزیع فرهنگ است. بخشی هم در تسهیل خریداری و زیرساخت های
فرهنگی است. مثلاً بعید است بخش خصوصی در ایران بدون وام و کمک صنعتی
از پس هزینه های ساخت یک استودیوی بزرگ فنی برآید. برای همین باید
سوبسیدهایی در حوزه زیرساخت های صنعتی سینما تخصیص داده شود که صاحب
منصب آن هم دولت نباشد و به جریان دیگری سپرده شود. الان این همه
فرهنگسرا در شهر هست. کجای دنیا این همه مکان دولتی وجود دارد؟ اینها
باید به بخش خصوصی واگذار شود. اگر همین فرهنگسراها واگذار شوند، گردش
مالی فرهنگ بسیار بالا میرود.
یعنی مثلاً وقتی بخشخصوصی هشت میلیارد سرمایه ندارد که فیلم بسازد،
دولت نباید وارد شود؟
شما میخواهید 40 میلیارد بدهید که فیلم فاخر ساخته شود، در حالی که با
این هزینه میتوانید به ساخت 40 فیلم کمک کنید یعنی اگر به هر فیلمی که
از سناریو و عوامل متوسط یا خوب برخوردار است، یک میلیارد کمک کنید، 40
فیلم ساخته میشود. امکان اینکه از این 40 فیلم، 10 فیلم برجسته بیرون
آید، زیاد است. ولی وقتی چهار فیلم تولید میکنید، امکان اینکه یک فیلم
برجسته بیرون بیاید، کمتر است. حساب احتمالات است که مشخص میکند کار
از اساس ایراد دارد بعد میبینی فیلمی که با هشت میلیارد ساخته شده، شش
میلیارد آن حرام شده یعنی در واقع با دو میلیارد ساخته شده است. شما با
40 میلیارد به 80 فیلم در حد 500 میلیون تومان کمک میکنید. نتیجه هم
مسلماً بهتر خواهد بود و نه تنها کیفیت کار بالا میرود بلکه افراد
بیشتری مشغول به کار میشوند. ما چون به این مسائل فکر نمیکنیم، دچار
مشکل میشویم. عدهای فقط به فکر این هستند که با یک فیلم، جلوی دو
مسئول سیاسی و فرهنگی مانور بدهند و بگویند ما فیلمی هم ساختیم اما یک
هزارم مردم هم حاضر نیستند بعضی از این تولیدات فاخر را ببینند. این
روش هیچ معنای فرهنگی و اقتصادی و صنعتی ندارد و آن را برای ریختن پول
به جیب عده ای ساختهاند.
سرمایهگذاری برای پروژه های بزرگ چطور؟ مثلاً شما چند سال است که
پیگیر ساخت فیلم کوروش کبیر هستید. برای ساخت فیلمی از یک شخصیت
تاریخی، توقع نمیرود که دولت حمایت مادی و معنوی کند؟
این پروژه که برای بخشخصوصی است. ما موظف نشدیم راجع به کوروش
فیلمنامه بنویسیم. خودمان دوست داشتیم بنابراین با آقای جوزانی کار
کرده و آمادهاش کردیم. اعلام هم نکردیم به ما پول بدهید. گفتیم مجوز
بدهید بعد دنبال سرمایه آن میگردیم. چون ما فکر میکنیم این فیلم در
کشورمان بازار دارد و تخمین زدیم میتوانیم 10 میلیون بلیت بفروشیم. پس
پروژه ضمن مورد نیاز بودن، اقتصادی است اما این یکی از پروژه هاست. یک
نفر دیگر ممکن است بخواهد درباره شخصیت امیرکبیر فیلم بسازد اما میان
این همه فیلمی که دوستان میسازند، نمیدانم چرا اجازه ساخت این پروژه
را نمیدهند. این به نظرم ایستادن در مقابل حقوق ملی است. این پروژه در
بخش خصوصی متولد شده است. البته که به نظرم دولت موظف است به این
پروژه ها کمک کند اما اگر نخواست هم باید مجوز آن را بدهد. ما این همه
کارگردان درجه یک و پیشکسوت داریم، آنها الان بیکار هستند اما کسانی که
کاربلد نیستند، کار میکنند. چرا نباید مشاور کار ما آقای تقوایی باشد؟
چرا بسیاری از فیلمسازان استخوان خردکرده ما نباید جلودار باشند؟ چرا
آقای جوزانی و بنده نباید کوروش را کار کنیم؟ این به نظر من از
اشتباهات سیستمی ماست.
ما در سینمای بعد از انقلاب، دورانی که قابل مقایسه با دوره بحرانی
فعلی باشد، داشتهایم؟
بله. در ابتدای انقلاب این انسداد پیش آمد و با هوشیاری رهبران دینی و
سیاسی و حضور نیروهای تحول خواه و متعهد به فضای انقلاب، از بین رفت.
سینما از خاکستر سینمایی که به لحاظ معنایی در انقلاب سوخته بود،
دوباره متولد شد. البته همه هم مایل نبودند این سینما متولد شود اما به
هر حال این اتفاق افتاد چون انقلاب ایران یک انقلاب رسانه ای و فرهنگی
بود. یا مثلاً در اوایل دهه 60، همین مشکلات وجود داشت. باز در اوایل
دهه 70، یک انسداد در سینمای ایران به وجود آمد و آثار، سفارشی و ضعیف
شدند، ارتباط با مخاطب کم شد، شعار و پروپاگاندا در سینما اهمیت پیدا
کرد. پس تقریباً میتوان گفت که سینما سه بار در طول این سالها سکته
کرده است اما توانسته دوباره به حیات خود برگردد. سینمای ایران در تمام
این سالها یک نیمه صنعت زنده بوده اما حضور حداکثری و دلخواه نداشته
است. الان به نظرم خود دست اندرکاران سینما هم سقوط کردهاند. وقتی
سینما را از دایره خارج کنیم و از آن چیزی نخواهیم، زندگی و تحول
خواهی در آن از بین میرود. از سال 88 به بعد که این چندپارگی در
سینما به وجود آمد، تاثیر خود را در مخاطب هم گذاشت. مردم یقینی در
سینما نمیبینند بنابراین احترام به آن کمتر شده است.
افت و خیزها و سکته هایی که به آن اشاره کردید، طبیعی است؟
به شرایط متحول ما برمیگردد. ما کشوری هستیم که بین بازگشت به سنت ها
و قبول پدیده های مدرن گرفتار شدهایم. این مسأله را در دموکراسی و
حوزه های اجتماعی و سیاسی و... هم داریم. هنوز هم که هنوز است شما
میبینید که گروه های فکری حداقلی در جامعه وجود دارند که اساساً
مخالف وجود سینما هستند. یعنی بعد از گذشت 33 سال از انقلاب، با گفته
های رهبر انقلاب هم مخالفند. این نبردی بین دو بخش از جامعه است که به
نظرم تا این نبرد در ذهن مردم و صاحبنظران به نتیجه نرسد، این سکته ها
وجود خواهد داشت. البته باعث نگرانی و تأسف است که مسائل ما بازگشت
میکنند. این ضعف ماست که مساله ای 15- 10 سال پیش مطرح و حل شده اما
الان برگشته است و دوباره درباره آن بحث میشود.
با توجه به همه نشانههایی که از بحران صنعت سینما حکایت میکنند، شما
آینده سینمای ایران را چطور میبینید؟
به نظرم اگر خود دوستان در جایگاه های مدیریتی، کلاه خود را قاضی کنند
و با خود صادق باشند باید بگویند که ما در حوزه مدیریت سینما شکست
خوردیم. البته مقصر این شکست یک فرد نیست که ما او را شبیه جمشید
بسمالله بگیریم و... کما اینکه به نظرم بحران ارز هم تقصیر یک فروشنده
نیست. طبیعتاً بحران ادامه دار سینما هم تقصیر یک مدیر و معاون نیست.
چه بسا بسیاری از دوستان مدیر هم حسن نیت دارند و دوست دارند کار خوب
انجام دهند اما شاید برنامه اش را ندارند. به نظرم وزارت فرهنگ در همه
دولت های ایران پاشنه آشیل بوده است. با اینکه فرهنگ گردش مالی ندارد
و ظاهراً به اندازه وزارت صنایع اهمیت ندارد اما وزارتخانه بسیار مهمی
است چون تمام القائات فکری و ذهنی به آنجا برمیگردد؛ از نقاشی و
مجسمهسازی گرفته تا موسیقی و سینما و تئاتر. بخش های دیگر حاکمیت هم
باید همراهی کنند. نمیشود بخش اجرایی به چیزی فکر کند و حوزه های
دیگر علیه او باشند. چطور ممکن است فرهنگ از جایی مجوزی بگیرد اما حوزه
دیگر آن را نفی کند؟ اصلا حوزه هنری کیست؟ مگر قرار بوده شاخصه های
فرهنگی دست حوزه باشد؟ باید این مسائل را روشن کنیم. اینجا حکومت ملوک
الطوایفی نیست که هرکس بنشیند و تصمیم بگیرد. برای رفع این بحران به
نظر من باید کنتورها را صفر کنند. سینمای ما الان در نقطه صفر و لب مرز
است. اینجا ما باید ابتدا تلقی خود را از سینما تصحیح کنیم. این اتفاق
مستلزم یک تحول ساختاری و دقیق، هم در سازوکارهای دولتی و هم در
فعالیتهای صنفی است. با این مدیریت دولتی، تشکیلات صنفی و بودجه و
نقشه اقتصادی، کل سیستم سینما دچار مشکل است. سینمای ما در طول این
سالها متمایل به سینمای سفارشی شده است که بهترین جلوه آن هم میتواند
در تلویزیون باشد. تازه در تلویزیون هم به یک بنگاه ورشکسته برخورد
میکنیم که محصولاتش برای تماشاگران تولید نمیشود و برای رضایت مدیران
است. اما جامعه ایرانی، یک جامعه پیچیده است و با جوامعی مثل کرهشمالی
یا کشورهایی مثل فلسطین و... یکی نیست. ایران، یک جامعه مولد فرهنگی و
مرتبط با جهان است بنابراین مجموعهای نیست که فلج بماند. به قول
قدیمی ها «پری رو تاب مستوری ندارد/ در ار بندی سر از روزن بر آرد» پس
من نسبت به شرایط ناامید نیستم. معتقدم سینما اگر بخواهد زنده بماند،
خودش را از این گذرگاه ها نجات خواهد داد اما چیزی که به عنوان افق
دیده میشود، افق بسیار تیره ای است و این ربطی هم به اینکه گوینده
فرد معتقد و امیدوار یا ناامیدی باشد، ندارد. این شرایط واقعی و
ریاضیات موقعیت ماست که البته بعد از مدتی از آن گذر خواهیم کرد.