بازيگران شناخته شده:
مهناز افشار براي سينماروها و سحر
جعفري جوزاني و سيامك انصاري براي تماشاگران تلويزيوني، بازيگران
شناخته شده و مشهوري هستند.
موقعيت داستاني منحصر به فرد:
پرداختن به مسئله سقط جنين با اين وسعت
و جزئيات، در سينماي ايران سابقه نداشته است و بسترهاي روايي انتخاب
شده هم بعضا مانند اپيزود پزشك (كتايون رياحي) به خودي خود جذاب و بديع
هستند.
جاه طلبي هاي كارگرداني:
نسبت به عوامل ديگر، كارگرداني اين
فيلم كم رنگتر است؛ اما گهگاه در قالب نمونه هايي از جنس بازي با برف،
به عنوان يك عنصر بصري جذاب، خود نمايي مي كند.
شگردهاي فرمال:
اصل و
اساس «دعوت»، با ساختاري اپيزوديك و مبتني بر شگرد فرمال، شكل گرفته
است كه اتفاقا نسبت به عوامل ديگر، بيشتر خودنمايي مي كند و در اين
نوشته هم بيشتر مورد توجه قرار مي گيرد. از منظر فيلمنامه اي، سقط جنين
را نمي توان سوژه ي مناسبي براي ساختار اپيزوديك دانست چرا كه اين
ساختار خصوصا زماني كه تعداد اپيزودها از دو يا سه اپيزود تجاوز كند؛
بيشتر مناسب فيلم هايي از جنس «پاريس دوستت دارم» است كه در آنها، سوژه
ي اصلي فاقد پيچيدگي هاي تماتيك است و از وجود يك پيش فرض پذيرفته شده
و نه چندان چالش برانگيز سود مي برد. به عنوان مثال، در همين فيلم
«پاريس دوستت دارم»، مخاطب با پيش آگاهي و شناخت نسبي از شهر پاريس، به
سراغ فيلمي مي رود كه سوژه اش به غايت ساده، در دسترس و همه فهم است.
سقط جنين در جامعه ايران، از آن مسايلي است كه علاوه بر پيچيدگي هاي
قانوني و عرفي، با چالش هاي اخلاقي هم همراه است و اين موضوع را نمي
توان بدون توجه به جوانب مثبت و منفي اش، به عنوان سوژه ي اصلي يك فيلم
اپيزوديك، آن هم با شخصيت ها و داستان هاي متعدد، قرار داد.

ماهيت
ساختار اپيزوديك، به دليل ايجاد محدوديت هاي زماني براي هر اپيزود،
خواه ناخواه مانع پرداخت عميق به سوژه و ايده ي مورد نظر فيلمساز مي
شود و به همين دليل وقتي سوژه اي مانند سقط جنين در چنين ساختاري به
مخاطب عرضه مي شود، نه تنها از پيچيدگي هاي محتوايي باز مي ماند؛ بلكه
گرفتار ساده پردازي و سطحي نگري نيز مي شود. شايد اگر فيلمنامه نويسان
(يثربي و حاتمي كيا) از رفتن به سمت موقعيت هاي داستاني منحصر به فرد
صرف نظر مي كردند و بيشتر به سمت اپيزودهايي از جنس سيده خانم (گوهر
خيرانديش) مي رفتند، مشكل گفته شده كمتر خودنمايي مي كرد. اپيزود سيده
خانم به دليل ريشه داشتن در بافت سنتي و آشناي خانواده هاي ايراني، مي
تواند براي تماشاگر ملموس و قابل درك شود. اما مثلا اپيزود پزشك، دقيقا
از همين جانب آسيب ديده است و به مبهم ترين اپيزود فيلم تبديل شده است.
فيلمنامه نويسان با انتخاب موقعيت هاي داستاني جذاب سعي كرده اند ايده
هاي خلاقي را به فيلم تزريق كنند، غافل از اينكه همين ايده هاي جذاب
ممكن است در ساختار اپيزوديك، به باتلاقي تبديل شوند كه كل فيلم را در
خود فرو مي برد.
به علاوه
طبيعتا در چنين ساختاري نمي توان روي شخصيت هاي پيچيده و دور از ذهن
دست گذاشت و توقع داشت كه مخاطب با آنها ارتباط برقرار كنند. بارزترين
نمونه اين مشكل در شخصيت خورشيد (ثريا قاسمي) نمود دارد. وقتي شخصيت
هاي اصلي ما سودابه و شوهر روستايي اش هستند، يك شخصيت جانبي در حد و
حدود خورشيد، چگونه مي تواند در پايان اپيزود رمز گشايي شده و سويه
كاملا متضاد رفتارش نمايش داده شود؟ بي توجهي به اين نكته باعث شده است
علاوه بر شخصيت هاي زن، برخي شخصيت هاي مرد هم مانند شوهر كتايون
رياحي، ظاهري كاملا مبهم و غير قابل باور پيدا كنند. به بيان ساده تر،
هر كدام از اپيزودهاي «دعوت» كه كمتر به اطلاعات فيلمنامه اي متكي بوده
اند و خلأهاي خود را با اطلاعات فرامتني پركرده اند، موفق تر از كار
درآمده اند و در مقابل، هر كجا به هنر فيلمنامه نويس و كارگردان نياز
بوده است، فيلم افت كرده است. البته نبايد فراموش كرد كه حاتمي كيا و
يثربي، متأثر از يك گرايش احساسي كه در سينما مدخليتي ندارد، نكوهيده
بودن مسئله سقط جنين را پيش فرض خود قرار داده اند و به راحتي چالش هاي
اخلاقي، خانوادگي و عرفي و يا حتي ديني آن را به فراموشي سپرده اند.
اما بعيد است اين مشكلات به ذهن خود حاتمي كيا نرسيده باشد و از روي
ناآگاهي و نابلدي، به داستان گويي ابتر روي آورده باشد چرا كه وي به
عنوان فيلمسازي داستان گو، كارنامه قابل قبولي دارد و از «مهاجر» گرفته
تا «آزانس شيشه اي» تا حتي «روبان قرمز»، فيلمسازي داستان گو بوده است
و فارغ از برخي شعار زدگي هاي از جنس فيلم «موج مرده» و «به نام پدر»،
همواره وفاداري به چارچوب هاي روايي را حفظ كرده است. شايد بتوان تغيير
موضع معنادار حاتمي كيا نسبت به اصول سابقش در فيلم «دعوت» را ناشي از
شكست هاي متعدد در فيلم هاي اخيرش دانست كه وي را تا حدي محافظه كار
كرده است. حاتمي كيا در گفتگو با مجله شهروند امروز (شماره 42) خود را
فيلمسازي معرفي كرد كه به برخي شخصيت هاي فيلم هايش حق مي دهد و با
برخي ديگر همدلي مي كند. مشكل «دعوت» اين است كه فيلمساز به تمامي
شخصيت ها حق مي دهد اما از همدلي با آنها باز مي ماند.
فيلم هاي
موفق حاتمي كيا، فيلم هايي هستند كه مانند «آژانس شيشه اي »، نشانه هاي
همدلي فيلمساز با امثال حاج كاظم در آنها به خوبي محسوس است. اما
«دعوت» از اين نظر با كاستي هايي مواجه است كه شايد از عدم آشنايي
فيلمساز با سوژه و ايده سقط جنين ناشي شده باشد. اصلا شايد به همين
دليل حاتمي كيا اين بار بيشتر بر فيلمنامه نظارت داشته است و بخش اعظم
كار را به فيلمنامه نويسي سپرده است كه همجنس شخصيت هاي اصلي فيلم بوده
است. اما محدوديت هاي ساختار اپيزوديك، قدرت مانور او را گرفته است چرا
كه مجبور بوده داستان هاي چند ده صفحه اي خود را به فيلمنامه هايي كمتر
از پانزده دقيقه تبديل كند و در مسير اين تغيير و تبديل، مسلما از
بسياري از ريزه كاري هاي مورد نياز صرف نظر كرده است.
اگر حاتمي
كيا از شيوه گرايش جديد خود و (البته) قابليت هاي سوژه سقط جنين مطمئن
بود، يكي از اپيزودهاي پنج گانه فيلم حاضر را به سليقه و سبك خود بسط
مي داد و با تكيه بر توانايي هاي خود در ملو درام سازي يك فيلم اجتماعي
سر راست و استاندارد كارگرداني مي كرد. اما اين بي اعتمادي و ترديد،
فيلمساز را به سمت استفاده از ابزارهاي تضمين كننده برده است تا با كمك
تنوع آنها، پاسخگوي نياز طيف وسيعي از مخاطبان باشد و هر نوع مخاطبي،
از هر قشري را به سينما بكشاند.