«اينجا بدون من» داستان يك خانواده را تعريف ميكند. خانوادهاي كه از
نظر مالي مشكل دارد. دختر خانواده پايش شل است. مادر خانواده دوست دارد
كه دخترش هرچه زودتر ازدواج كند. او به همراه پسرش هر دو شاغل هستند.
پسر آرزوهايي دارد كه در خيالش امكان دسترسي به آنها اينجا نيست.
بعد از مدت ها در سينماي ايران، شاهد فيلمي هستيم كه به گمانم ميشود
ساعت ها راجع به آن هم حرف زد و هم نزد. فيلمي كه پس از تماشاي آن،
تماشاگران تحليل هاي مختلف دارند و هر شخص با تحليل خاص خود از آن لذت
ميبرد. اما مطلب نوشتن درباره آن كمي سخت است. سخت از اين نظر كه
احساس ميكني هرچه بنويسي باز هم نكته نگفته اي باقي مانده است.
«اينجا بدون من» فيلمي است كه داستان تعريف ميكند، قصه ميگويد، داراي
لحظه هاي دراماتيك قوي و به موقع است و ديالوگ هاي آن تا مدتي پس از
تماشاي فيلم در ذهن باقي ميماند.
همان طور كه در تيتراژ فيلم ميبينيم فيلمنامه اقتباسي است از
نمايشنامه «باغ وحش شيشهاي» نوشته تنسي ويليامز كه با تيزهوشي بهرام
توكلي در قسمت هايي دستخوش تغييراتي نيز شده است. فيلمنامه كار در كل
استخوان دار و قوي است. در ابتدا آرام آرام با تك تك شخصيت ها آشنا
ميشويم و در مدت كم به خوبي آنها و خصوصياتشان را ميشناسيم و با آنها
و مخصوصاً شخصيت احسان همذات پنداري ميكنيم. فيلمنامه از نظر دراماتيك
داراي فراز و نشيب هايي است كه يك درام قوي دقيقاً به آن نياز دارد.
فيلم به لحاظ كارگرداني نه كم دارد و نه زياد. دقيقاً همان طور كه
بايد ميبوده، توكلي كار خود را به نحو احسن انجام داده است. ميزانسن
ها و دكوپاژها خوب انتخاب و انجام شده است و با توجه به فضاي كوچك
لوكيشن اصلي و در واقع محدوديت مكاني، تماشاگر اصلاً احساس خستگي يا
ديدن نماهاي تكراي نميكند و فيلم با يك ريتم مناسب تا انتها پيش
ميرود. البته نبايد از فيلمبرداري خوب و قابل تحسين حميد خضوعي گذشت،
چرا كه دوربين خودنمايي نميكند، نماها تكراري و خستهكننده نيست و هر
نماي گرفته شده دقيقاً در راستاي فيلمنامه و پيش برنده داستان است.
كاراكتر مادر كه توسط خانم معتمدآريا به خوبي به تصوير كشيده شده،
ارائه گر تصويري از بخش و طبقهاي از زنان و مادران ايراني است كه پس
از عدم موفقيت در زندگي زناشويي و نرسيدن به آمال و آرزوهايشان اكنون
به هر نحو كه شده ميخواهند فرزندان خود را به سوي موفقيتي كه خود
ميپندارند هدايت كرده و آروزهاي خود را در خوشبختي ظاهري آنان جستجو
كنند. از لحاظ بازي، هر چهار كاراكتر اصلي كار خود را به خوبي انجام
دادهاند و در واقع در مورد انتخاب بازيگران، گويي بهتر از اين امكان
نداشت. تدوين فيلم كه توسط آقاي دهقاني انجام شده از ديگر نقاط قوت
فيلم است. استفاده بجا و نه چندان زياد از موسيقي در لحظات كوتاه نيز
دقيقاً به روند داستان كمك شاياني كرده است. علاقه به سينما و نوشتن
كاراكتر احسان باعث ميشود كه يك جورايي تمامي علاقهمندان جدي سينما
با او همذات پنداري خوبي داشته باشند و باور او به روياپردازي و سينما
نزديكي خاصي با تماشاگر ايجاد ميكند. شخصيتي كه آمال و آرزوهايش را در
جايي دور از اينجا ميبيند و احساس سرخوردگي و قرباني شدن لحظه لحظه
همراه اوست. او در بعضي از لحظه ها در حالي كه داستان ها و نوشته
هاي خود را به زبان ميآورد، راوي صحنه ها نيز ميشود.
اميدوارم در سينمايمان، تعداد فيلمهايي از اين دست بيشتر شود.
فيلمهايي كه جاي حرف دارند و ميشود تا سال ها به نيكي از آنها ياد
كرد. اين كارگردانان و اين فيلم ها هستند كه ميتوانند سليقه
تماشاگران را ارتقا داده و در واقع سليقه سازي كنند. به اميد روزهايي
كه امثال «اينجا بدون من» تعدادشان و فروششان بيشتر از اينها باشد. اين
روزها، روزهاي خوب سينماي ايران هستند.