در تاریخ سینمای ایران شاید کمتر فیلمی را بتوان همچون قیصر یافت که
کارکردش به لحاظ حیطه ی اثرگذاری اش، جریان سازی نسبتاً بلند مدت اش،
نقش اش در نوع خاصی از قهرمان آفرینی، معرفی خالق اش و شکل دهی و خلق
سینمای او و جهان تألیفی اش، به مراتب مهم تر از خود اثر از حیث فرم و
روند داستانی و فراز و فرودهایش و منطق روایی حاکم بر آن باشد؛ به این
معنا که قیصر به خودی قیصر، به ویژه از منظر ساختار و میزانسن و قاب
بندی ها و فیلمنامه و نوع و شیوه ی قصه گویی و خط سیر حاکم بر آن، به
سبب سادگی اش، شاید آنقدرها هم فیلم بزرگ و برتری نباشد اما به سبب
کاربردهای متعدد غیرقابل انکاری که داراست، به یقین از مهم ترین های
سینمای ایران است؛ چه از حیث تأثیرات سیاسی - اجتماعی - فرهنگی اش در
قالب محتواسازی ایدئولوژیک و فرهنگی، سنتی تر کردن لحن جامعه در عین
تزریق ادبیات فاعلانه به آن، گفتمان سازی سیاسی - اجتماعی برای انقلاب
اسلامی و جریان سازی علیه سرخوشی سینمای فیلمفارسی و له دانایی و
روشنفکری نهفته در موج نوی سینمای ایران که خود آغازگرش بود؛ و چه از
حیث خلق نوع تازه ای از قهرمان فردی دراماتیک، تنها و غریب، تلخ اندیش،
دغدغه مند، ظلم ستیز، طغیان گر و فاعل مولد درام و محرک برای ایجاد
تحول و محور اصلی داستان و کنش و واکنش ها و دارای حدیث نفس و گفتمان و
حاوی مهر و امضای خاص خالق خود برای سینمایش که نظیرش تا پیش از آن در
سینمای ایران نیز موجود نبود؛ و چه از حیث پیکره بندی ساختاری و
محتوایی سینمای شخصی دارای نگاه و نگره و جهان و جهان بینی فیلمساز و
تعیین مؤلفه ها و شناسه های شاخص اش که بتوان از پس این ها، مؤلف
«کیمیایی» نام شان را با هویت و مختصات و تمامیت شخصیتی اش شناخت و کشف
کرد.

نیاز به یافتن چرایی عدم عکس العمل جامعه در قبال آنچه کیمیایی به
درستی کشتی مملو از رقص و آواز و خوش بینی های اجتماعی می خواند، علت
آفرینش قیصر شد؛ نه بهترین اما یقیناً مهم ترین فیلم کل کارنامه
فیلمسازی کیمیایی از ابتدا تاکنون که سوای موهبت های مذکور در بند
پیشین، تم و مسأله سینمای کیمیایی را به استثنای سفر سنگ منحصر در حیطه
ی شخصی فرد تعیین کرد و معرف دغدغه هایی فردی-اجتماعی شد که هیچگاه
بدون گذر از فرد به اجتماع نمی رسیدند و البته پیشنهاد و گفتمانی ابدی
در سینمای فیلمساز ایجاد کرد تحت عنوان فاعلیت و کنش مندی. فرد در
سینمای کیمیایی هم مولد حرکت شد و هم محرک برای ایجاد تحول و هم علت
العلل کلیه ی رویدادهای محوری. مردانگی و جوانمردی و رفاقت و غیرت و
عدالت و انصاف و انسانیت، دغدغه های همواره ثابت این سینما شدند که در
قالب مفاهیمی همچون حمایت از ضعیف و پای برادر و هم نوع ایستادن و دفاع
از ناموس و پاشنه برکشیدن و ایستادگی علیه ظلم و چکاندن ماشه با عقل و
حاکمیت وجدان، مصداق می یافتند و به سبب کم و بیش تسری یافتن از فرد به
جمع، به سینمای فیلمساز ته مایه های اجتماعی می بخشیدند. در این میان،
ایجاد فاعل فردی و صرف کردن فعل فردی-اجتماعی اصل بنیادین این سینما شد
و صرف نظر از تلخی یا شیرینی فرجام و شکست یا پیروزی عمل و مرگ یا
زندگی قهرمان، حصول فاعل هیچگاه مغفول نماند تا در صورت غیاب جسم اش و
فقدان وجودش، اثرش همچنان باقی بماند و کارکردش.
به اینها اضافه کنید شناسه مند شدن قلم صاحب اثر در آثار کیمیایی را که
بی تردید از قیصر آغاز شد و پیوند ارگانیک و ناگسستنی بیش از چهار دهه
ای اثر با مؤثرش را به عنوان یکی از موهبت های ثابت سینمای فیلمسازی
مؤلف کلید زد؛ به گونه ای که بدون مشاهده ی نام مسعود کیمیایی در
تیتراژ ابتدایی نیز می توان خالق اثر را در پشت اثر شناسایی کرد؛ ویژگی
برجسته ای از فیلمنامه نویس مؤلف که عیناً در رمان نویسی او نیز مشاهده
می شود تا مؤید سبک نوشتاری منحصر به فردش باشد. آری! قلم کیمیایی از
زمان قیصر به بعد، هویتی دارد که چه در اعطای نشانه ها و ویژگی های
شخصیتی به قهرمانانش و چه در دیالوگ نویسی و چه در قصه نویسی و طراحی
کنش و واکنش ها و موقعیت ها و نقاط عطف، کاملاً هویدا و نهان است تا
مبین حضور زیستن گونه خالق اثر در جای جای همان اثری باشد که برگرفته
از دنیای شخصی و خودپسندیده ی او است.

در این میان حتی ریشه و سرمنشأ کنش مندی و واقعه محوری سینمای کیمیایی،
به نحوی که سوای فاعلیت شایسته و بایسته ی قهرمان، ورود به دنیا و درام
هر اثر از این سینما در بستر حادثه و رویدادی بس مهم که از قضا آغازگر
قصه ی اصلی و درام مرکزی است باشد نیز از قیصر ناشی می شود؛ حال آن
رویداد می تواند مرگ خواهر و برادر قهرمان در خود قیصر باشد و یا دزدی
صندوق پول کارخانه در «رضا موتوری» و قتل عموی دانیال در «سرب» و مرگ
مادر رضا در «دندان مار» و دزدی مدارک مریم در سلطان.