نمونه موفق یک فیلم بدون بریز و بپاش/ شرایط تولید پارتیزانی بود! |
مصاحبه اي با بازيگران و كارگردان فيلم «چيزهايي هست كه نمي داني» |
ارنست همینگوی جمله ای درباره «پیرمرد و دریا» دارد که من قصه پیرمردی
را نوشتم که به دریا میرود، ماهی میگیرد و برمیگردد؛ به هیچ چیز
دیگری هم فکر نکردم اما تا به حال هزاران کتاب نوشته شده و برداشتهای
مختلف سیاسی و اجتماعی از این موضوع داشتهاند. شما هم در «چیزهایی هست
که نمی دانی» نگاه نمادین به موضوعات نداشتهاید و به همین دلیل فضا و
شخصیت ها این قدر خوب درآمده اند.
صاحب الزمانی:
نماد خطرناک است. خیلی برایم جالب است این نظر شما؛ در نسخه اول
فیلمنامه که نوشتیم به جای آن سکانس ابتدایی در جاده، یک رویا بود که
یک نفر در شبی تاریک، در دریا ماهیگیری میکرد و یک نریشن میآمد که
بخشی از «پیرمرد و دریا» بود که شما اشاره کردید. این نریشن بخشی از
ذهن پیرمرد بود که میگفت: «دارد نوک میزند، دارد به قلاب نوک
میزند.» او منتظر یک ماهی بزرگ است. در عین حال تمام پیرمرد و دریا
این ایده را به ذهن میآورد که گرفتن آن ماهی بزرگ مهم نیست، مهم آن
لذتی است که لحظه به لحظه در حین ماهی گرفتن تجربه میکنید. همین
جزئیات است که زندگی را زیبا میکند. تمام این لحظات مهم است. سوال
اولی که مطرح کردید درباره انگیزه فیلمسازی، باید بگویم درست عین همین
موضوع است.
فیلم بعدی شما قرار است چه زمانی ساخته شود؟ باید هشت سال دیگر صبر کرد!
صاحب الزمانی:
فعلاً در حال نوشتن فیلمنامه هستیم و به فکرش هستم.
کرامتی:
من یک نکته جالب بگویم. وقتی شما میخواهید صحنه فیلمبرداری را پیدا
کنید، عمدتاً از هیاهوی جمعیت و از رفت و آمد، متوجه لوکیشن میشوید.
اما سر صحنه این فیلم سکوت کامل بود. واجد سمیعی تهیهکننده فیلم، خیلی
کم صحبت میکنند. کارگردان و بازیگر هم همین طور. صحنه اولی که من بازی
داشتم، به هر حال محیط بیرونی بود و شب هم بود. انتظار سر و صدا
میرفت. هومن بهمنش هم نورهای موضعی در کار استفاده میکرد و خیلی نور
عجیب و غریبی از دور دیده نمیشد که فکر کنید محیط را مثلا کاملاً
درخشان کردهاند تا فیلمبرداری انجام شود.
واقعاً تمام زمان ساخت این فیلم در آرامش کامل
گذشت. این سکوت و آرامش به خود فیلم هم منتقل شد. این تنشی که عمدتاً
در بیشتر فیلمها وجود دارد در این کار نبود. اگر قرار است زمان بگذرد
و دوباره چنین اتفاقی بیافتد باز هم نتیجه عالی خواهد بود.
در نگارش فیلمنامه حتی برای لحظهای احساس کردید جای دو شخصیت زن
داستان را تغییر دهید؟
صاحب الزمانی:
از اول نوشتن فیلمنامه تنها به همین سه نفر فکر میکردیم. حتی تصور این
جابجایی برای من خیلی سخت بود. هر تغییری همه چیز را به هم میریخت. با
شناخت مجموعه احساسات خودم نسبت به بازیگران آنها را انتخاب کردم. حتی
درباره انتخاب بازیگران نقش های فرعی که میخواستیم از بازیگران تئاتر
باشند هم همین شرایط بود. تستی نمیگرفتیم. احساس میکردم این افراد
برای این نقش ها خوب هستند.
بازی های یکدستی در فیلم دیده میشود آیا تمرین یا دورخوانی برای آنها
صورت گرفته بود؟
صاحب الزمانی:
ما برای پیش تولید خیلی زمان کمی داشتیم. خیلی ناگهانی شرایط مهیا شد.
کرامتی:
وقتی فیلمنامه و شخصیت پردازی ها فکر شده و انتخاب ها درست باشد، 50
درصد مسیر را رفتهایم.
مصفا:
موضوعی که خانم کرامتی درباره فیلمنامه میگویند کاملاً درست است. به
هر حال چند سال روی متن کار شده بود. آن اتفاق هایی که معمولاً در
تمرین ها و دورخوانی ها میافتد و نویسنده به این نتیجه میرسد که
تغییراتی انجام دهد از قبل در این فیلمنامه فکر شده بود.
کرامتی:
به
من شخصاً گفتند که بازی نکن. فقط بازی در فیلم نباشد و این کلید خوبی
برای من بود. درباره تمرین هم باید بگویم چون دوربین دیجیتال بود ما
این امکان را داشتیم که از همان ابتدا ضبط کنیم و بعد ببینیم درست است
یا نه. این امکان را داشتیم چون خیلی از صحنه ها هم در ماشین میگذشت
شرایط پارتیزانی بود. شرایط تولید این گونه نبود که سر صبر بتوانیم کار
را جلو ببریم. همه چیز برنامهریزی شده بود و مشکلی نداشتیم.
صاحب الزمانی:
حتی ما 10 روز زودتر از برنامهای که بهروز شعیبی، برنامهریزی کرده
بود، فیلم را تمام کردیم.
کرامتی:
با اینکه ما یک مشکل فنی داشتیم و بخشی از تصاویر از روی هارد پریده
بود، مجبور شدیم دو سه سکانس را تکرار کنیم، ولی باز هم از برنامه عقب
نبودیم.
مصفا: اگر
این فیلم یک اکران درست داشت؛ (البته هنوز ناامید نیستم) میتوانست یک
نمونه موفق باشد از فیلمی که بدون بریز و بپاش های معمول ساخته
میشود و جواب خوبی از آنها گرفته میشود.
کرامتی:
اگر اتفاق های خوبی در بخش اکران برای چنین فیلمهایی بیفتد این گونه
آثار بیشتر ساخته میشود. از طرفی سلیقه مخاطب هم تغییر میکند.
مخاطبان نشان دادند که آمادگی دیدن چنین فیلم ها و لذت بردن از آنها
را دارند. فیلمهایی با هزینه میلیاردی ساخته میشوند که هیچ تفکری پشت
آنها وجود ندارد و قطعاً نتیجه هم خوب نخواهد شد.
مصفا:
مثل این است که فقط سفارشی باید انجام شود.
کرامتی:
با بودجه های میلیاردی که هزینه یک فیلم میشود فکر کنیم چند فیلم از
این دست میتواند ساخته شود. ما با این آثار مخاطب را عادت میدهیم که
جور دیگری ببیند و چیز دیگری بخواهند. مدام میگوییم راه حل چیست؟ این
یک راه حل است. ولی هیچ اتفاقی در ادامه مسیر نمیافتد.
برخی از منتقدان در مطالب خود، فیلم شما را شبیه به آثاری چون «تنها
دوبار زندگی میکنیم»، «خشت و آینه» و حتی برخی آثار خارجی دانستهاند.
درصورتی که شما میگویید فیلمنامه «چیزهایی هست که نمیدانی» هشت سال
پیش نوشته شده و آن زمان «تنها دوبار زندگی میکنیم» ساخته نشده بود.
صاحب الزمانی: فیلم،
برگرفته از اثر دیگری نیست. ولی این هست که من به عنوان فیلمساز اثری
را دوست داشته باشم و علاقهمند باشم در فیلمم نشانهای از آن باشد.
«تنها دو بار زندگی میکنیم» را شنیده بودم که میگفتند فیلمم شبیه آن
فیلم است. ولی متأسفانه من اصلاً نتوانستم این فیلم را ببینم. عمداً هم
این فیلم را کنار گذاشتم که اگر شباهتی در بخش هایی دارد من خودم را
سانسور نکرده باشم. فیلم «خشت و آینه» را خیلی دوست دارم ولی خودم زیاد
شباهتی بین این دو فیلم نمیبینم.
کرامتی:
اگر دو فیلم به هم شباهت داشته باشند، چه ایرادی میتواند داشته باشد؟
یا اگر هم باشد مهم نیست.
صاحب الزمانی: وقتی
شما تعدادی کتاب خواندهاید و یا فیلم دیدهاید و به آنها علاقهمندید
در ناخودآگاهتان روی ذهن شما تأثیر میگذارند و احتمالاً به فیلمتان
راه پیدا میکنند. بعد از اینکه فیلم را به چند نفر از دوستان نشان
دادم گفتند فیلم «سامورایی» در ذهن تو بود؟ واقعاً نبود. ولی حتماً
لوکیشن خانه شبیه آن فیلم بوده است. ولی اشارات ادبی و سینمایی به
آثاری که دوست داشتم اگر در فیلم دیده میشود، عامدانه است. ولی این
مثال هایی که شما گفتید نیست. من در فیلم یک پلان داشتم که درست شبیه
پلانی در «خشت و آینه» بود که حذفش کردم.
همین که شخصیت علی در فیلم راننده تاکسی است یا
دیالوگ های او آهنگین است شاید به نظر برخی شبیه به «خشت و آینه» آمده
است.
لوکیشن خانه علی در فیلم چقدر به نظر شما به عنوان منزلگاه یا خانه است
و توانستید با آن ارتباط برقرار کنید؟
مصفا:
برای
من با مختصاتی که در این داستان تعریف میشود قابل قبول بود. به نوعی
قابل باور است و آن فضا را دوست داشتم.
کمی این لوکیشن چیده شده به نظر میرسد.
مصفا:
این هم یک جنبه جالب فیلم است. اینکه همه میگویند فیلم خیلی رئال است،
در صورتی که «چیزهایی هست که نمی دانی» نمیتواند رئال باشد و اینها به
شکل خوبی با هم درآمیخته شده است. یعنی در عین اینکه رئال نیست ولی
خیلی رئال به نظر میرسد. حتی در بازی ها هم میتوان چنین قضاوتی کرد.
مدل بازی ای که فردین میخواست آن مدل بازی ای
نیست که جلوی دوربین هرچی به نظر بازیگر میآید بگوید. دقیقاً میخواست
عین دیالوگ ها گفته شود. اینجا یک تناقض وجود دارد: دیالوگ ها را
باید بازیگر به گونهای بیان کند که مخاطب، آنها را قبول کند و در عین
حال بازی هم نکند. ولی واقعاً اینگونه نیست که برخی کارگردانان
میگویند من دلم میخواهد دوربین را روشن کنم و بازیگر همان طور صحبت
کند. آن هم یک مدل است. من نمیگویم مدل بدی است. ولی مدل فردین چنین
فیلمی نبود. اما به گونهای اینها با هم ترکیب شده که هم نظر فردین
تأمین شده و هم اثر خود را گذاشته است. تا حدی که مخاطب آنها را باور
میکند.
صاحب الزمانی:
ما خیلی راحت میتوانستیم کافه اوریانت را که در حال حاضر در ابتدای
خیابان سعدی دایر است، بازسازی کنیم ولی فیلمبرداری از این مکان را در
دو روز کاری کافه انجام دادیم. در حالی که ما فیلمبرداری میکردیم
افراد هم کار خودشان را در کافه انجام میدادند. این موضوع برمیگردد
به احساس آدم که باید اول از همه خودم این فضا را قبول کنم تا مخاطب هم
آن را بپذیرد. شرایط خانه علی هم همین طور است. من خودم دوست داشتم
خانه ام همین شکلی بود. مثلاً چیدمان کتاب ها در لوکیشن خانه علی
واقعی است ولی ممکن است کسی آنها را باور نکند.
کتاب ها انتخاب شده بود؟ در میان کتاب ها عناوینی به چشم میخورد که
برای من جالب بود.
صاحب الزمانی:
نه، من یک اشتباهی در دو مقطع کردم. یکی اینکه این کتاب ها را با دقت
انتخاب نکردم و یکی دیگر فیلم هایی است که فیلم فروش در دست دارد.
گفتم فیلم های روز را بیاورند. در این میان سه فیلم از تورناتوره هست
که به نظر میآید من شیفته کارهای او هستم. یا در اولین تدوین کسی از
من پرسید که به دیوید لینچ علاقه داری؟ من گفتم نه. گویا سه فیلم از
این فیلمساز بوده است که بعد تدوین را عوض کردم. در این موارد سهل
انگاری کردم و باید از کتاب یا فیلم هایی استفاده میکردم که به فضای
داستان ربط داشته باشد.