آقاي داودي عزيز! سلام و خسته نباشيد؛
در آن سالهاي جواني كه در چند نشريه
سينمايي كار ميكردم (از ليد خبر تا نگارش نقد فيلم) هرگز تصور
نميكردم روزي، روزگاري بتوان در اين ديار روزنامه سينمايي منتشر كرد.
اين تصور در اين سالها
نيز به خاطر وضعيت كاغذ و بسيار گرفتاري ديگر ميتواند وجود داشته
باشد. مگر سينماي ما براي هر روز چه اندازه خبر دارد؟ ماجرا دارد؟ مگر
در سال چند فيلم توليد ميشود و به نمايش عمومي در ميآيد كه خوراك يك
سال نشريه سينمايي را مهيا كند؟ «باني فيلم» تكليف اين تصور را (تا
لحظه نگارش اين مطلب) روشن كرد و مرا از ترديد به يقين رساند. سلام به
تو و همكارانت به خاطر انتشار اين روزنامه و خسته نباشيد باز به تو و
همكارانت براي تداوم اين انتشار. بروم سراغ موضوعي كه دليل اصلي نگارش
اين مقال است.
در شلوغي جشنواره فرصتي دست نداد تا در خصوص فيلمي كه
دوست داشتم و بيشتر از فيلمهاي ديگر به ذهنم نفوذ كرد و به دلم نشست
چيزي بنويسم. حالا ميخواهم از فيلمي بگويم كه به باور من اعتبار اين
جشنواره بسيار مديون حضور همين فيلم است. فيلم «دربند» ساخته پرويز
شهبازي. تماشاي اين فيلم حسابي حالم را جا آورد. چه ميگويم؟ تا ساعت
ها و بعد روزها حال درست و حسابي نداشتم.

يادم هست بعد از تماشاي «نفس عميق» با لحني ميان شوخي و
جدي به تهيه كننده فيلم، آقاي سمواتي كه در همين «دربند» هم به عنوان
تهيه كننده و بازيگر حضور دارد، (چه انتخاب غافلگير كننده اي! چه
بازي درستي!) گفتم ساختن اين نوع فيلم كاري ندارد. من از پشت تلفن اين
فيلم را ميسازم. حالا جا دارد به خاطر آن نيمه جدي حرفم از سمواتي و
شهبازي حلاليت بطلبم. آنها جواب مرا با ساخت «دربند» دادند. فيلمي
يگانه، سرپا، پر از لحظه هاي ناب سينمايي كه خودش را به مخاطب تحميل
نميكند. دست مخاطب را ميگيرد و با احترام به دنيايي كه فيلمساز تصور
و اجرا كرده ميبرد. اگر بحث جوان ها و تازهنفس هاست، نمونه بارز و
مشخص اش پرويز شهبازي است. اگر بحث سينماي اجتماعي است كه (حقير
همواره دغدغه اش را دارد) كدام فيلم در اين جشنواره جامعه را به اين
دقت و زيبايي ترسيم كرده است؟
شايد گره كار آنجاست كه شهبازي برخلاف بعضي از همكاران
و همسن و سالهايش فيلم را نساخته پاي جشنوارههاي جهاني را وسط
نميكشد. وقتي هم كه فيلم ديده شد و جايزه گرفت هوار نميزند كه همه
جشنوارههاي درجه يك اروپايي نخل و خرس و يوزپلنگ و هر چه كه دارند را
كادوپيچ كرده منتظر آمدن او و ديدن فيلمشاند. شهبازي تا آنجا كه من
دريافتهام براي اينجا و همين مردم فيلم ميسازد. هر چند كه همين
«دربند» پتانسيل لازم را دارد كه در جشنوارههاي درجه يك جهاني بدرخشد
و داوران را غافلگير كند.
شهبازي فيلمساز اينجاست و براي مردم اينجا فيلم
ميسازد. مخاطبانش را (با ترفندهاي گه گاه سياسي) در بيرون مرز جستجو
نميكند. هرگز پيشكسوتان خود را زير سؤال نبرده. فيلمش را چماق نميكند
و بر سر سينماگراني كه بيشتر به مخاطب و يا گيشه توجه دارند، نميكوبد.
از اينكه بشنود فيالمثل فيلم قبلي اش (نامش انگار عيار 14 بود. يادم
نيست) بازسازي فيلم تنگه وحشت بود كه يك بار «جي، لي، تامپسون» آن را
ساخت با گريگوري پك و رابرت ميچم و يك بار هم مارتين اسكورسيسي بزرگ با
بازي رابرت دنيرو و نيك نولتي حالا جانشين آنها شدهاند: محمدرضا فروتن
و كامبيز ديرباز! حال شهبازي از اين كشف و اشاره دوستان كه اصلاً در
فيلم پنهان نيست بد نميشود. همان تيپ يا شخصيتي كه نوشته و ساخته (با
بازي پوريا پورسرخ) فيلم را اينجايي كرده. در آن شهر غريب و پر برف، آن
جواهر فروشي و آن مسافرخانه پر از تعليق، اشاره ميكنم به تغيير بنيادي
كه به شخصيت مهاجم داده (با بازي كامبيز ديرباز) و با اين ترفند شباهت
فيلم را به نسخه هاي آمريكايي، به شدت كم كرده است. تا آنجا كه
ميتوان گفت شهبازي فقط خط داستان را گرفته و فيلم خودش را (خوب يا بد)
ساخته است.

اما «دربند» حكايت ديگري است محل تلاقي رئاليسم است با
نگاه و سليقه فيلمساز. زندگي چند روزه آدم هايي را طراحي و نمايش
ميدهد كه پر از لحظه هاي واقعي است، اما اين واقع گرايي مقابل نگاه
و سليقه فيلمساز، قرباني نميشود. او بي آنكه ذره اي از باورپذيري
تماشاگر نسبت به واقعيت آدم ها و رفتارشان كم كند، دنياي خودش را با
دراماتيزه كردن وقايع ترسيم ميكند. سراغ تلخي ها ميرود اما فيلمش
سياه نيست برعكس خيلي هم اميد دهنده و اميدوار كننده است. كجا؟ در كدام
فيلم دختر شهرستاني را اينگونه ديدهايم؟ كجا دختر شهرستاني آمده به
پايتخت را اين چنين با حرمت و احترام و به شدت واقع گرايانه ترسيم
كردهاند؟ نشان و آماري اگر هست به من بگوييد.
خوشحال ميشوم اگر از اين منظر نمونه هاي ديگري وجود
داشته باشد، اما شخصيت دختر، با بازي غافلگير كننده خانم نازنين بياتي
هم حكايت ديگري است. همه دام ها، دهليزها، چاله ها و چاه ها بر سر
راه اين دختر ديده ميشود و آدمياني كه در كمين اند تا دختر را به ميل
و خواست خود اين سو و آن سو برند اما او به سلاح ايمان و اراده، با
اعتماد به نفسي مثال زدني، از همه اين بزنگاه هاي بس خطرناك عبور
ميكند. خيلي چيزهاي به شدت مادي را از دست ميدهد اما معنويت خود را،
پاكي خود را، شخصيت دروني و جسم بيروني خود را در اندازه يك قهرمان، يك
قهرمان به شدت اينجايي و به همان اندازه واقعي و قابل باور حفظ ميكند.
وضعيت نمايش و ميزان فروش اين فيلم براي سال بعد به شدت تعيين كننده
است. اميدوارم «دربند» روي اكران كم نياورد. ما از جنس «دربند» كم
داريم خصوصاً كه تماشاگر هم آن را دوست داشته باشد. اميدوارم چنين شود.
وقتي شهبازي براي فيلمنامه نفس عميق جايزه گرفت، روي
صحنه گفت، خوشحالم كه انديشه فيلم ديده شده و مورد توجه قرار گرفته است
(اگر همين نباشد، نقل به مضمون كنيد!). حالا من به عنوان يك فيلمساز
خوشحالم كه كنار انديشه، اجراي فيلم او نيز قابل ديدن، تأييد و تحسين
بسيار است. شايد بيش از يكسال است كه شهبازي را نديده ام. اصلاً
ارتباطي با هم نداريم. مسئلهاي نيست با فيلم او ارتباط دارم. دست او
را به گرمي ميفشارم و منتظر نمايش فيلمش هستم.