
عرب در كار تازه اش، برخلاف اولين فيلم سينمايي اش كه تاكيد بيش تري بر
ساختار و شكل و قالب فيلم «آخرين ملكه ي زمين» داشت، مي كوشد تا با
محوريت يك مضمون اجتماعي در قالب درامي كه به حوزه مضامين تراژيك بسيار
نزديك مي شود، در كنار شكل و ساختار فيلمش به درونمايه ي آن نيز نگاهي
جدي داشته باشد.
فيلم ندارها كه به بهانه پرداختن به داستان دو مرد و يك زن، يعني سه
جوان فقيري كه دوست ندارند از راه خلاف پول در آورند، اما فكر مي كنند
كه مي توانند از اغنياء بگيرند و به نيازمندان كمك كنند، زير نفوذ يك
وسوسه ناخواسته، قدم در راهي مي گذارند كه گرچه از آغاز مي توان به
فرجام تلخ اقدام آن پي برد، با اين همه درست در جريان عمل است كه به
نوعي آگاهي آميخته به تنبه، دست مي يابند و حتي دو تن از همين ياران
همدل و همراه، چانشان را هم در اين راه از دست مي دهند. اينكه فيلم،
نامعقول بودن كار آنها را موجه جلوه نمي دهد و هر گونه قضاوت و داوري
نهايي را نيز بر عهده ي مخاطب مي گذارد، مي تواند يكي از جنبه هاي مثبت
فيلمنامه عليرضا طالب زاده به حساب آيد.

ندارها در فضاسازي اثر، از رنگ و نور گرفته تا القاي حس سردي و بي رنگي
و عرياني فضاهاي زندگي در زندگي آدم هايي كه در چنبره ي دردها و
گرفتاريهايشان اسير شده اند، بسيار موفق عمل مي كند. در شخصيت پردازي
آدم هاي محوري فيلم كه در قالب ضد قهرمان با آنها رو به رو مي شويم به
گونه اي عمل مي شود كه به سادگي مي توانيم به جزيي ترين ويژگي هاي فردي
آنها با همه تفاوت هايشان با يكديگر پي ببريم. به همين دليل است كه
مخاطب، خيلي زود در مي يابد كه محمود (محسن تنابنده) در عين سادگي،
شيطنت هايي دارد كه در كنار ناشنوايي اش بسيار كمك مي كند تا تماشاگر،
او را به عنوان آدم كم هوش يا ساده لوحي آميخته به بلاهت، نبيند. مهري
(هانيه توسلي) بي پروا و عملگرا و در عين حال بلند پرواز به نظر مي رسد
و با بسياري از دختران جنوب شهري شبيه خود تفاوت دارد. بخش عمده اي از
اين تفاوت را بايد به حساب روح ناآرام او گذاشت كه صد البته در كنار
معصموميت هايش به رخ كشيده مي شود. علي (پژمان بازغي) نيز آدم درد
كشيده اي است كه بر خلاف سن و سال و جواني اش، آدم بسيار صبوري به نظر
مي رسد.
در ندارها بي آنكه در فضايي آميخته به شعار از تفابل داراها و ندارها
سخني به ميان آيد، از بي اعتنايي اغنياء به حال و روز طبقات فرودست
جامعه تصاويري آشكار ارايه مي شود. همه آدم هاي اصلي فيلم، در مسير نا
درستي كه انتخاب كرده اند، به نوعي دارند از خودشان و از موقعيتي كه در
آن گرفتار شده اند، فرار مي كنند. گويي آنها دارند از سرنوشت و تقدير
ناخواسته و از اسارت ناخوشايند خويش مي گريزند. اگر باور داشته باشيم
كه قهرمانان در داستان پردازي ها، همواره در فضاي حماسه گام بر مي
دارند و ضد قهرمان ها، در حال و هواي تراژدي زندگي مي كنند، ساده تر در
مي يابيم كه همه سعي و تلاش آدم هاي اصلي فيلم ندارها برقراري عدالتي
است كه در محيط اطرافشان جاي خالي آن را با تمام وجودشان حس مي كنند.
اگر فيلم ندارها در كليت خود، در نمايش چهره ضد قهرمان هايش، از لحن
واحد و يگانه اي بر خوردار مي شد و ضرباهنگ پيشبرد داستان فيلم در بخش
پاياني اثر نيز، سريع تر از حد معمول ساير بخش هاي آن شكل نمي گرفت، بي
ترديد با فيلمي دلپذيرتر رو به رو بوديم.