
داريوش مهرجويي از «الماس 33» تا «نارنجي پوش» در سيري نامتقارن به
دنياي تصوير نظر داشته است. فيلمسازي با شامه تيز اجتماعي، دانشي
فلسفه محور و افكاري كه مسئلهدار بودن سوژه هايش همواره پويايي
آن را به ذهن مخاطب متبادر ميكند. در سينمايي كه معدل كيفي آثار،
نمره قابل قبولي را به نمايش نميگذارد؛ حتي عنوان پر جاذبه يك اسم
با آن رسم زمان ماضي اش حقيقتاً دل گرم- كننده و دوست داشتني است،
اما از آنجا كه هنر وجه بيرحمي هم از ابعاد ريختشناسي ساختاري و
مقبوليت هاي محتوايي دارد كه اين مهم را رأي و نظر مخاطب هويدا
ميكند نميتوان تنها به نامها و آوازهها دل خوش بود.
«آسمان محبوب» نقطه عطف مخالفان اين شيوه فيلمسازي مهرجويي بود. آن
دسته از منتقدان جدي و البته منصف كارگردان برجسته «هامون» عقيده
داشتند كه مهرجويي در اين دوره از فيلمسازي اش مطلقاً سينما را
جدي نگرفته و اصلاً دغدغهاي براي انديشيدن و دست به قلم بودن
ندارد.
كاستي هاي مفرط فيلم بهانهاي شيرين بود تا مخالفان دوران آميزش
ذهنيت هنري اين كارگردان را با عينيت واقعگرايانه به سر آمده
دانسته و عامدانه و عاشقانه سعي كردند به بايگاني آثار متولد شده
از داريوش مهرجويي هيچ اثر ديگري را پس از «گاو»، «اجاره نشين
ها» ، «هامون»، «سارا» و «ليلا» نپذيرند.
در نهايت فيلم «نارنجي پوش» در ادامه مسير سينماي متأخر و ياد شده
از اين كارگردان خوش نام است. حامد آبان عكاسي كه با تأثير گرفتن
از محيط پيرامونش تصميم ميگيرد حرفه عكاسياش را رها كند و به
عنوان نظافت چي خيابان ها را جارو كند. در ابتدا همسرش با اين
نظر مخالف است، ولي پس از مشخص شدن نتايج كارش با او همراه ميشود.
ديدن فيلمهاي امروزي داريوش مهرجويي حكم تماشاي يك مسابقه فوتبالي
را دارد كه نميتوان انتظار دريبلهاي اعجاب آور، ضربههاي
استثنايي از راه دور و ديگر خلاقيت هاي فردي يا حتي گروهي را
داشت. وقتي در دل نرم صندلي هاي سينما فرو ميروي ميداني كه بايد
در اطلاعات قطره چكاني فيلمنامه نويس براي سيراب شدن تشنگيات
آماده شكار قطره ها باشي.
فيلمنامه «نارنجي پوش» به نوبه خود حامل پيامهاي رسا، فرهنگ محور
و كاملاً اجتماعي است. پيام پنهاني كه در ظاهري سر راست و بدون
ميزانسن هاي به چشم آمدني ميخواهد ميدان گرداني كند.

انتخاب روايت در «نارنجي پوش» با انتخاب دوربين روي دست توسط
سازنده اثر قرابت خوبي دارد.
اينكه مرتب دوربين قر و اطوارهاي كار بلد بودن
فيلمساز را به رخ بكشد در «نارنجي پوش» مجالي ندارد. نوعي دل
آزردگي و در پارهاي از لحظات عصبيت كارگردان از ناهنجارهاي رفتاري
مردمي كه براي ديگر همنوعانشان حقي چون پاكيزگي قايل نيستند به
خوبي در فيلم نمايان است.
خوبي هاي روايتي در فيلمنامه «نارنجي پوش» در محور زندگي سالم
شهري است. اينكه تا حرف فرهنگ و تمدن ميشود فرهنگ و رفتارهاي
اجتماعي خود را عاري از هر نقص و ايرادي ميدانيم، اما در عرصه عمل
و اجرا نمودن مفاهيم تئوري و گاه شعاري عاجز از تميز نگه داشتن
محيط پيرامون خود هستيم. اين تضاد تئوريك پايه و اساس فيلمنامه
«نارنجي پوش» است، اما از آنجا كه گرههاي دراماتيك همواره بر پايه
تضاد دو ديدگاه و طرز تلقي يا منشهاي گوناگون شكل ميگيرد؛ تقابل
و حرف هم را نفهميدن مرد و زن عامل اصلي ادامه مسير فيلمنامه
ميشود.
مرد داستان براي آنكه بتواند در چارچوب زندگي شهري دوام بياورد و
به نوعي كم تر آزار ببيند دنيايي سرخوشانه، افكاري بيخيال مآبانه
و بي غصه پناه ميآورد. به همين دليل با خواندن و تحقيق آني تحولي
شگرف در بطن و ذهن او ايجاد ميشود و آن سوتر زن با تيپ ذهنيتي
روشنفكرگونه ميل به مهاجرت و تشكيل زندگي متفاوت تر. در اين نقطه
است كه به نوعي براساس پيشينه تصويري تماشاگر نظم و تلاش براي
رسيدن به اهداف طراحي شده زن ميبايست در برابر شوخ و شنگ بودن،
بيثبات بودن و حتي پزهاي اغراق آميز مرد شكست بخورد و او هم
همراه مرد قصه به راه و ايده او احترام بگذارد و همراهش شود. ضعف
اساسي فيلمنامه «نارنجي پوش» پس از طراحي پيرنگ هاي ظاهراً قوام
يافته اش در ارائه تيپهاي بي منطق و الكن است. زن كه رفتار
منطقي و با شخصيت ثابت اجتماعي است از پس خل بازي هاي مردش
برنميآيد و با قلم فيلمنامه نويس به فردي كه ميبايست مورد اتهام
و انگ قرار بگيرد، مبدل ميشود. به گونهاي كه اصلاً خواسته او
اشتباه است و هرچه زودتر بايد استغفار عمل ابرام و پافشاري اش را
براي همراهي مردش انجام دهد. در واقع يك دگرگوني در ايده مثبت و
نقطه تقابل آن ايده صورت گرفته است.
به هيچ وجه قهرمان پروري در فيلم «نارنجي پوش» كه همان شخصيت مرد
انرژيك و بيخيال و آزاده است نتوانسته تماشاگر را مجاب كند در دور
بودن محتواي قصه از وقايع واقع گرايانه لطمه ديگري است كه بر
ساختار فيلمنامه «نارنجي پوش» وارد آمده است. اين كه تمامي
رخدادهاي قصه در جامعه امروزي است پس چگونه پوششِ زني با لباس
نارنجي را ميتوان «رئال» تلقي كرد. اگر نظافت شهري از همين جامعه
نشأت گرفته اگر آمال و خواستگاه اجتماعي شخصيت مرد در تقابل با
همين ناهنجاريهاي زندگي اجتماعي به عينيت رسيده و واقعي و ملموس
است پس چگونه اين طراحي ذهني غيرواقعي را از فيلمساز بپذيريم.
در نهايت اگر فيلم «نارنجي پوش» را فارغ از سابقه درخشان مؤلفش
بدانيم و بي ذخيره آرشيوي از او به نقد اثر برسيم فيلمي متوسط يا
معمولي است، اما همين كه يك دغدغه اساسي و به ظاهر پيش پا افتاده
ذهن و قلم مؤلف بزرگ دنياي تصوير ما را به خود معطوف داشته به نوبه
خود فرهنگ سازي پنهان است، اما همچنان منتظريم تا خالق «هامون»
دوباره قلم بدست بگيرد و در هامون امروز سينماي ما «مهر» بكارد.