ويژه
نامه
سينمايي سينما قدس اردبيل پيرامون
فيلم
سينمايي «بغض» به كارگرداني
رضا درميشيان
|
چند
تحليل و مصاحبه براي اولين ساخته بلند رضا درميشيان + عكسها |

شناسنامه فيلم:
نويسنده فيلمنامه و كارگردان:
رضا درميشيان
|
مدير فيلمبرداري:
تورج اصلاني
| طراح چهرهپردازي:
مهرداد ميركياني
| مشاور كارگردان:
داريوش مهرجويي
| مشاور امور بازيگران:
حبيب رضايي
| طراح صحنه و لباس:
كيوان مقدم
| صدابردار:
نظام الدين كيايي
| برنامهريز و دستيار اول كارگردان:
امير علي قنبري
| اجراي گريم:
طاهره مهدوي
| عكاس:
ساتيار امامي
| مدير توليد تركيه:
افسانه رضازاده
| جانشين توليد ايران:
ميثم معراجي
| دستيار توليد:
لادن موسوي
| تصويربردار پشت صحنه:
علي فرخنده
| فيلمبردار:
جواد جلالي
| دستياران فيلمبردار:
مرتضي نجفي، علي اظهري
| مدير تداركات:
فواد بوربور
| ساخت آكساسوار:
احمد قرايي لو، رضا مقدم
| خياط:
فريده شيرغاني
| حمل و نقل:
بورا توپا اولمو، حميده آجيني
| سرمايه گذاران:
دكترحسن دادگر، رضا درميشيان و نگين موسوي
| پخش:
فيلميران
| تهيه كننده:
سيد غلامرضا موسوي
| محصول:
سازمان سينمايي فيلمسازان و كمپاني گرين شات فرانسه.
بازيگران: باران
كوثري، بابك حميديان، محمدجان گوران، انجين دميرسيوگلو، سيمگه بينگل،
علي فرخنده، بورا توپا اولمو، عادل فرخنده، موسي آئورمان، قاجاري، دنيز
ماسونالي، تورگاي دميرال، كرمعلي پيش كين، هايرتين كاراسوي، ايلكاي
چليك، اولمه اونور و مهران احمدي.
خلاصه داستان:
روایت اول:
حامد (بابک حمیدیان) پسر جوان ایرانی گرافیتی کاری در ترکیه، که کارش
کشیدن نقاشی های خیابانی است، مجردی نمی تواند وارد دیسکو شود. او برای
رفتن به داخل دیسکو با ژاله (باران کوثری) آشنا می شود و این آغاز
رابطه عاشقانه آنهاست.
روایت دوم:
هشت ساعت سرنوشت ساز زندگی حامد و ژاله در آخریت ساعات حضورشان در
استانبول که دست به سرقت از مغازه عموی حامد (مهران احمدی) می زنند و...
بخشي از ديالوگ هاي فيلم:
مقابل دیسکو ـ خارجی ـ شب
حامد (بابک حمیدیان) در مقابل دیسکو به دنبال راهی برای
رفتن به داخل دیسکوست. نور سبزی بر روی صورتش حس می کند. کمی که نگاه
می کند ژاله (باران کوثری) را می بیند که بر روی صورتش لیزر می اندازد.
ژاله به سمت حامد می آید.
ژاله (به ترکی): می خوای بری تو؟
حامد: ایرونی ای؟
ژاله: چه فرقی داره؟
حامد: فرقش اینه که من می فهمم...
ژاله: می خوای بری تو یا نه؟
حامد: آره ولی مثل اینکه...
ژاله: اینجا تنها راهت نمی دن، من باهات می آم، می خوای
بری تو یا نه؟
حامد: آره حتماً.
ژاله: 50 دلار.
حامد: 50 دلار برای این که فقط بریم تو؟
ژاله راهش را کشیده و می رود. حامد جلویش را می گیرد.
حامد: خیلی خب واستا، من... من بیست لیر بیشتر ندارم....
ژاله 20 لیر را از حامد گرفته و با هم به داخل دیسکو می
روند.
نگاهي به فيلم
سينمايي
«بغض»
مضامینی مثل مهاجرت، سرگشتگی و از خود بیگانگی و اعتیاد جزو مضامینی
است که در سینمای ما بارها به آن پرداخته شده است. حال باید دید که رضا
دُرمیشیان، در اولین ساخته بلند خود، با دستمایه قرار دادن این مضامین
دستمالی شده چه پیشنهاد تازه ای برای جذب مخاطب دلزده و بدبین امروزی
دارد.

نخست در مورد اسم فیلم، باید گفت که انتخاب اسم «بغض» برای این فیلم به
نظر هوشمندانه میآید. «بغض» میتواند شرح وضعیت درونی نسل امروز باشد.
«بغض» فریادی است که برنیامده و اگر برآید به جایی نمی رسد، پس در سینه
میماند و در سینه میپیچد و همانجا دفن میشود.
در فیلم بغض با دختر و پسر جوانی همراه میشویم که شرایط مشابهی دارند،
هر دو برآمده از خانواده هایی از هم گسیخته و درگیر با اعتیاد هستند و
در آرزوی مهاجرت و رفتن به سوی فضاهای بازتر و زندگی بهتر. آنان برای
رسیدن به این هدف مرتکب دزدی و قتلی ناخواسته میشوند و سرانجام نه به
افقی باز که به بن بست میرسند و ناکام میمانند.
حجم کم قصه و نیز تکراری بودن آن نشان میدهد اصالت در این فیلم با
مضمون نبوده و با فرم است، در واقع مضمون فیلم در فرم آن نهفته است.
استفاده از دوربین روی دست به منظور ایجاد تنش و القای اضطراب درونی
شخصیت ها به تماشاگر، جامپ کات ها، تقطیع ها و پرش های تصویر که
میتواند حاکی از پرش ذهن از هم گسیخته شخصیت ها و در مقیاس بزرگتر ذهن
پریشان نسل امروز باشد. همچنین استفاده مکرر از فلش بک که با فاصله
گذاری در حرکت یکنواخت و طبیعی درام وقفه ایجاد میکند، اما در این
فیلم، فلش بک ها کارکرد دیگری هم دارد. وقتی به تبع ذهن شخصیت اصلی، به
گذشته باز میگردیم؛ با فضایی روشن تر و رنگ هایی زنده تر از زمان حال
مواجه میشویم. به ویژه تأکید بر عنصر رنگ، با نشان دادن نقاشی های
دیواری و نیز چهره های خندان و پوشش رنگین شخصیت ها در مقایسه با چهره
های آشفته و پوشش امروزی آنان، تفاوت این دو فضا را در نظر بیننده
برجسته میکند و نشان ميدهد که شخصیت ها در گذشته وضعیت بهتری داشته
اند و هر چه زمان میگذرد رنگ و روی آنان کمتر و وضعیتشان رفته رفته
بدتر میشود. این تمهید میتواند تماشاگر را به لحاظ عاطفی به شخصیت ها
نزدیک کرده و حس همدلی او را در ارتباط با وضعیت ملتهب کنونی آنها
برانگیزد. در چنین فضای چرک و ملتهبی است که عشق هم، که مفهومی زیبا و
پاک و آسمانی است، از طرف دختر در نهایت خشم ابراز میشود. مفهوم عشق
نیز به تبع شرایط جاری دِفرمه شده و پر از خشم و آلودگی است.
تمهید دیگری که در این فیلم به کار گرفته شده، پرهیز از نشان دادن چهره
شخصیت های فرعی است. از ابتدای فیلم هر کجا شخصیت اصلی با شخصیت های
فرعی، اعم از جعل کننده پاسپورت، راننده تاکسی، مواد فروش و حتی دوستی
قدیمی مواجه میشود، کارگردان از نشان دادن چهره طرف مقابل پرهیز
میکند. انگار قاب ها تنها اندازه شخصیت های اصلی است و دنیای پیرامون
کارکردی صرفاً فضاسازانه دارد. گرچه کارگردان با این تمهید میخواسته
شخصیت های اصلی را های لایت کند و باعث تمرکز بیشتر روی آنان شود، اما
برخورد پرتکلف با چنین تکنیکی و گل درشت شدن آن اتفاقاً باعث پرش ذهنی
مخاطب و جداشدنش از فیلم میشود و در نهایت دست او را برای تماشاگر رو
کرده و این امتیاز را برای او به آفت تبدیل میکند. همین ایراد را
میتوان به استفاده از تکنیکِ دوربین رویِ دست در این فیلم گرفت.

دوربین روی دست به هر حال یک ترفند تکنیکی است که منجر به تأثیرگذاری
عاطفی و القای حسی خاص میشود، اما در سال های اخیر فیلمسازان بومی به
قدری از این تکنیک، در بیشتر موارد هم در خام ترین و ابتدایی ترین شکل
ممکن، که دیگر نخ نما شده و بیننده در مواجهه با آن ابتدا به دیده شک
به آن نگاه میکند. به نظر میرسد در این فیلم هم در استفاده از دوربین
روی دست زیاده روی شده، به طوری که بیننده دائم از متن فیلم بیرون
کشیده میشود و امکان به راحتی و بی واسطه دیدن فیلم از او سلب میشود.
شاید میشد با استفاده از حرکت آرام تر و متین تر دوربین از زده شدن
تماشاگر و جدا شدنش از بدنه فیلم جلوگیری کرد، یا حداقل گاهی به چشم و
ذهن او استراحت داد.

نکته دیگری که میتوان به آن اشاره کرد جغرافیای فیلم است. شاید برای
مخاطب این سئوال پیش بیاید که چرا ـ در حالی که میشد همین قصه را با
شرایط مساعدتر و هزینه کمتر در ایران ساخت ـ ترکیه به عنوان لوکیشن
انتخاب شده است، اما انتخاب کشور ترکیه به عنوان محل روی دادن حوادث
فیلم، اتفاقاً انتخابی حساب شده و هوشمندانه به نظر میرسد. ترکیه از
سویی سالهاست که برای گروهی از ایرانیان به پلی برای مهاجرت به اروپا و
آمریکا و رسیدن به زندگی بهتر تبدیل شده، از سوی دیگر برزخی از
بلاتکلیفی است. درست مثل برزخ که نه مرگ است و نه زندگی و درست مثل
موقعیت فرسایشی است که شخصیت های فیلم در آن به دام افتاده اند: آنان
نه مانده اند و نه رفته اند؛ پا در هوا و در تعلیق اند. ترکیه ایران
نیست که همه به زبان آنان حرف بزنند و هر سوراخ سمبه ای مأمنشان باشد.
حس بیگانگی در چنین جامعه ای شدیدتر است و شخصیت ها در آن بی پناه تر و
تنهاترند.
در مورد فیلمنامه فیلم «بغض» باید گفت اصولاً در فیلمنامه هایی که خیلی
تکنیکی نوشته میشوند اجزا به شدت چیده شده است و همواره خطر غلتیدن در
دام تصنع وجود دارد. از آنجا که نویسنده فیلمنامه هم خودِ فیلمساز است
احساس میشود او با بی توجهی به محیط پیرامون و در واقع خلاص کردن خود
از سایر مناسبات فقط میخواسته قصه اش را تعریف کند. بنابراین ما شخصیت
ها را در هیچ کجای فیلم در ارتباط با دیگران و محیط پیرامون نمی بینیم،
درست مثل اینکه دو نفر را در فضایی بسته قرار داده و از آنان قصه ای
ساخته باشند. ناخودآگاه این سئوال برایمان پیش میآید که علت نزدیک
نشدن فیلمساز به آدم ها ترس او از شخصیت پردازی نیست؟ چنانکه میبینیم
شخصیت های اصلی هم در این فیلم بیشتر تیپ هستند و نماینده نسلی از
جوانان سرگشته و عاصی و بی هویت. گذشته از شخصیت پردازی، در پایان
فیلمنامه هم چرخشی اتفاق میافتد که محاسبات بیننده را به کلی به هم
میریزد. گرچه این چرخش کارکردی غافلگیر کننده دارد و غافلگیری ذهن
مخاطب را به چالش میکشد و نمی گذارد در یک فضای خنثی به حرکتش ادامه
دهد و گرچه فیلمساز دلش میخواسته با این چرخش در دقایق پایانی فیلم از
دختر یک قهرمان مدرن بسازد، اما طراحی کردن چنین چیزی باید چنان ظریف و
استادانه صورت گیرد که هم از دید تماشاگر بسیار طبیعی به نظر برسد و هم
مجال برای ته نشین شدن آن در ذهن او باشد. در این مورد هم به نظر نمی
رسد فیلمساز به هدفش رسیده باشد.

در مورد بازی باران کوثری در نقش دختری عاصی و معتاد باید گفت که اوج
چنین بازی ای را از همین بازیگر در فیلم «خون بازی» دیده ایم. او در
این فیلم، از استانداردی که خودش تعیین کرده به مراتب ضعیف تر ظاهر شده
و توقع بیننده را برآورده نمی کند، اما نکتهای هم که باید به آن توجه
داشت این است که بازی در نقش شخصیت های لجام گسیخته و عصیانگر، به خصوص
وقتی شخصیت زن باشد، یک سری ویژگی هایی لازم دارد که اساساً در سینمای
ایران امکان ارائه آن نیست.
در نهایت میتوان گفت «بغض» فیلمی نیست که بتواند داعیه ماندگاری داشته
باشد، بلکه بیشتر مسکنی است برای اوضاع و احوال موجود و همین ایامی که
در آن به سر میبریم. بغض نه آنچنان فیلم خوبی است که در اذهان باقی
بماند، نه آنقدر ضعیف که در کنار محصولات سطحی و مبتذل این روزگار به
راحتی نادیده گرفته شود، فیلمی است متوسط و این به هیچ روی از ارزش های
کار یک فیلمساز فیلم اولی کم نمی کند، بلکه این نوید را میدهد که در
آینده میتوان احتمالاً شاهد آثار بهتری از او بود.
نويسنده: مریم فتحی
بغض از نگاهي ديگر
بغض فیلمی از رضا درمیشیان است که در حال حاضر بر پرده سینماست و
تبلیغات محیطی و رسانه ای اصرار دارد آن را فیلمی سیاسی نشان دهد در
حالی که در رده فیلمهای اجتماعی قرار میگیرد.
بغض فیلمی است که داستانی مشخص اما ساختاری نامناسب
با آن دارد و برای همین دچار مشکلاتی است که در ساختار و محتوا به وجود
آمدهاند.
غربت، درونمایه اصلی فیلم است و این تم با توجه به لوکیشن های غیر
ایرانی فیلم از نیمه دوم فیلم شدت بیشتری میگیرد. این غربت در
رویارویی کاراکترها با خود و دیگران به خوبی مشهود است و حتی مباحث
خونی و فامیلی نه تنها از شدت آن کم نمیکند که بر میزان آن میافزاید
چرا که حتی برخی از شخصیت ها از این روابط سوء استفاده میکنند تا فقط
به مقصد خود برسند.

کل داستان در یک برزخ میگذرد. دختر و پسری که نقش آنها را باران کوثری
و بابک حمیدیان بازی میکنند سودای رفتن به غرب را دارند و در این میان
در کشور ترکیه گرفتار میآیند و دست و پا زدن آنها در این برزخ کل
داستان فیلم را تشکیل میدهد. رویای عبور از این غربت و پناه بردن به
غربتی دیگر برای دو جوانی که خلاف تبلیغات انجام شده به هیچ وجه
نماینده یک نسل نیستند و فقط بنابر تربیت غلط و شرایط اجتماعی و
خانوادگی نامناسب دل به رویاهایی که در راهند خوش کردهاند و در انجام
به کابوسی بی پایان میرسند.
فیلم از بازیهای خوبی برخوردار است و اگرچه حمیدیان و کوثری گاه به
حرکات تکراری خود در نقش آفرینی های قبلیشان بازمیگردند در کل بازی
یکدست و مناسبی با فضای فیلم دارند و در این میان بازی کوتاه اما خوب
مهرانفر بازی های آنها را تحت الشعاع قرار میدهد.
نکته قابل توجه در این فیلم این است که دوربین بر همه چیز سوار است و
حتی جای کارگردانی را پر کرده است. فیلمبرداری سر دست در فیلم اگرچه در
مواردی مناسب و در جهت تعریف داستان حرکت میکند در بیشتر موارد تکان
بی فایدهای دارد که دلیل آن مشخص نیست. دوربین سر دست به معمول برای
ایجاد فضاهایی خاص استفاده میشود که معمول ترین آنها در ژانرهای اکشن
و وحشت به کار میرود و مرسوم است که برای کمک به ایجاد تعلیق یا
افزایش آن استفاده میشود. برای مثال در سلسله فیلمهای مشهور جیغ یا
مجموعه میدانم تابستان گذشته چه کردی این موضوع قابل قبول است و حتی
لذتبخش و تماشاگر را به فیلم جذب بیشتری میکند. در این فیلم اما شاهد
تکان های زیادی هستیم که چشم مخاطب را میآزارد و تماشای فیلم را خسته
کننده میکند.

البته در آثار کارگردانان مشهوری چون کراننبرگ و سودربرگ هم این اتفاق
افتاده است اما در آن فیلمها یا با نمای نقطه نظر اول شخص روبه رو
هستیم که بیانگر حالات روحی کاراکترهاست یا به واسطه فضای سوررئال فیلم
نوع فیلمبرداری دوربین سردست یا فیلتردار مناسب فیلم است. در بغض اما
ما داستانی واقعگرایانه داریم که شخصیتهای آن آدم های معمولی اما
جامعه گریز یا جامعه ستیزی هستند که اگر قرار به بیان حالات روحی یا
نمایش تأثیرات مواد مخدر را در ارتباط با آنها داریم دلیل نمیشود همه
فیلم را تا پایان تکان دهیم.
البته تورج اصلانی فیلمبرداری کاربلد است و این ادعا از کارهای قبلی
اش مشخص است. با این حال به نظر میرسد کارگردانی فیلم مبتنی بر
دوربین و سوار آن است و برای همین، کل فضای فیلم جای آنکه ایجاد تعلیق
در منتها جذابیت کند دچار تشنج میشود. اینکه امکانات فیلمبرداری هم در
غربت و در همین حد بوده دلیل موجهی برای این مشکل نمیشود چرا که این
مسئله با حضور یک سه پایه دوربین قابل حل بود.

سینمای اعتراض تعریف دارد ساختار خودش را دارد و ملزوماتش را. اینکه هر
کسی در فیلمی دچار مشکل باشد و روان پریشی اش از فاصله هزارمتری توی
چشم بزند و هی فریاد بکشد و به رسم معمول این روزها لب تپهای کوهی...
نشد پل فوقانی اتوبانی پیدا کند و هوار بکشد که نمیشود سینمای اعتراض.
همین موضوع درباره سینمای سیاسی هم صادق است. اصلاً تعاریف مشخص است و
خود فیلم به ما میگوید حرفش چیست و موضوعش. برای همین حتی با چاپ
پوسترهای مختلفی که موضوعات سیاسی منبعث از انتخابات را تداعی می کنند
مردم به فیلم به چشم سیاسی نگاه نخواهند کرد و یک دلیل خیلی ساده برای
آن وجود دارد: این فیلم سیاسی نیست.
رضا درميشيان اصلاً
فکر نمیکردیم این فیلم ساخته شود
کارگردان فیلم «بغض» میگوید او و همکارانش آنقدر فیلمنامه را تغییر
دادند و درباره اش حرف زدند که اصلاً فکر نمی کردند این فیلم ساخته
شود.
به گزارش خبرآنلاین،
نشست نقد و بررسی فیلم سینمایی «بغض» با حضور غلامرضا موسوی
تهیهکننده، رضا درمیشیان کارگردان، باران کوثری و بابک حمیدیان
بازیگران، حبیب رضایی مسئول انتخاب بازیگران، هایده صفییاری تدوینگر،
تورج اصلانی مدیر فیلمبرداری و امیر پوریا و خسرو نقیبی منتقدان فیلم
در کافه خبر برگزار شد.

در این نشست حبیب رضایی مسئول انتخاب بازیگران «بغض» با اشاره به طراحی
فلاش بک ها گفت: «معمولاً در روند فیلمنامه خوانی یک سری تغییرات
اتفاق میافتد که خیلی طبیعی است. هر کس یک بار مثبت به فیلم اضافه
میکند. تغییری که در بازخوانی های فیلم «بغض» افتاد و رضا درمیشیان
هم در آن حاضر نبود بحث فلاش بک ها بود.»
وی ادامه داد: «در تدوین، این فلاش بک ها خیلی خوب جا باز کرد به طوری
که بدون آنها تمهید ستایش از عشق نمیتوانست وجود باشد. فلاش بک ها
در عین اینکه ضد ریتم است خیلی ریتم را رعایت میکند و زمان درستی برای
قصه ما نشان میدهد. آنها رنگ درستی به فیلم دادند و این با اجرای
تصویری و کار خانم صفییاری اتفاق افتاد.»
در بخشی از این نشست خسرو نقیبی منتقد فیلم با اشاره به انتخاب لوکیشن
«بغض» و شهر استامبول گفت: «نکته مثبت فیلم این است که تماشاگر با خیال
راحت آن را میبیند و با اینکه فیلم پایانی تلخ دارد، اما انگار همه
خیالشان راحت است. به نظرم استانبول انتخاب خوبی بود. این شهر دوست
داشتنی است. همیشه با آن به صورت یک شهر توریستی برخورد شده، اما در
این فیلم نگاه توریستی به استانبول نداریم و این خوب است.
رضا درمیشیان که «بغض» اولین فیلم بلند داستانی او در مقام کارگردان
است، در ادامه این بحث گفت: «یکی از دوستان سینمادار به من گفت اگر
عقلت میرسید و دو صحنه توریستی در فیلمت نشان میدادی، به تو میگفتم
زمان اکران چه اتفاقی میافتد. ما همیشه در سینما فیلمساز جدید،
تدوینگر جدید، کارگردان جدید و... داریم اما سینمادار و تهیهکننده با
نگاه جدید نداریم.»
امیر پوریا منتقد فیلم درباره درک مخاطب از سوی فیلمسازان گفت: «چیزی
به اسم سلیقه تماشاگر ایرانی به طور واحد وجود ندارد. سینماداران فکر
می کنند تماشاگر فیلمهایی را دوست دارد که آنها فکر میکنند. برای
فیلم باید تماشاچی هدف را انتخاب کنی. این اتفاق زمان میبرد، اما قابل
تشخیص است. تماشاچی که هدف است باید فیلم «بغض» را ببیند. اگر یک مقدار
سکانس دیسکو را بیشتر کنی تماشاگر هدف میگوید بس است.»

غلامرضا موسوی تهیهکننده «بغض» در خصوص روند تبلیغات در یک فیلم
سینمایی توضیح داد: «تبلیغات یک فیلم گرانتر از خود فیلم است. نوع
تبلیغی که برای «بغض» شده با نوع تبلیغات دیگر فیلمها متفاوت است. ما
آدم هایی داریم که همیشه طبق سلیقه های قبلی شان در مورد فیلم ها
فکر میکنند. برای پخش آگهی باید اصولی را رعایت کنیم و اگر خیلی
نوگرایی کنیم با مشکل مواجه میشویم. بازخوردی که از تبلیغات فیلم
«بغض» داشتیم این بود که بهترین اتفاق برای فیلم افتاده است.»
باران کوثری بازیگر فیلم با اشاره به فیلمنامه و نقش ژاله در این فیلم
عنوان کرد: «آقای درمیشیان درباره فیلمنامه با من سر یک کار صحبت کرد.
او منتظر پروانه ساخت بود. داستان فیلم در ایران اتفاق میافتاد، اما
ارشاد گفته بود فیلم تلخ است و سیاه نمایی دارد. گفته بودند عموی حامد
را ساواکی کنید و زمان را به قبل از انقلاب ببرید. ما بخش اعتیاد را
اضافه کردیم که جنون فیلمنامه را بیشتر کنیم. برای من خیلی سخت بود
یکبار دیگر نقش یک معتاد را بازی کنم. اما سعی کردم متفاوت باشم.»
در بخش دیگر این نشست درمیشیان درمورد تغییرات فیلمنامه گفت: «آنقدر
فیلمنامه را تغییر میدادیم و درباره اش حرف میزدیم که وقتی دور هم
جمع می شدیم فکر نمی کردیم اصلاً این فیلم ساخته شود.»
بابک حمیدیان بازیگر نقش حامد نیز درباره حضور در فیلم توضیح داد:
«چیزی که به عنوان تماشاگر فیلم «بغض» با آن مواجه شدم و برایم خیلی
جذاب بود، شناسنامه جدیدی است که از استانبول میبینیم. همه چیز برای
شناساندن این شهر پیش میرود. بخشی از جذابیت فیلم «بغض» برای طی کردن
مسیر به جز بازی من و باران لذتی است که از تلخی استانبول بردم.»
فیلم «بغض» داستانی درباره مهاجرت است و دو روایت از دو مقطع متفاوت از
زندگی ژاله و حامد دو جوان مهاجر ایرانی را به تصویر میکشد. یک روایت
روزهای آشنایی و خوشی این دو جوان است و روایت دیگر هشت ساعت سرنوشت
ساز زندگی آنان.
مصاحبه روزنامه تهران امروز با رضا درميشيان كارگردان فيلم
بغض
هميشه نام «رضا درميشيان» را در كنار كارگرداناني چون «داريوش مهرجويي»
و «فريدون جيراني» ديدهايم كه در مقام دستيار كارگردان، برنامهريز و
مشاور كارگردان حضور داشته اما اين بار نام درميشيان به عنوان نويسنده
و كارگردان در تيتراژ فيلم بلند سينمايي «بغض» ديده ميشود، فيلمي كه
توانست در اكران جشنواره فيلم فجر سال گذشته نظر منتقدان سينمايي را به
خود جلب كند. رضا درميشيان فيلم «بغض» را در تركيه ساخت. نشان دادن هشت
ساعت از آخر زندگي دو جوان به نام ژاله و حامد كه در نهايت سرنوشت سختي
بر آنها رقم ميخورد. وي ساخت فيلمهاي مهاجرت و اجتماعي را از اولويت
هاي خود در فيلمسازي قرار داده است. رضا درميشيان علاوه بر فيلمسازي
از سال 1376 به عنوان منتقد و روزنامهنگار سینمایی در نشریات تخصصی
سینمایی نيز فعاليت داشته كه ميتوان به دبيري تحریریه انتشارات آگه
سازان «ناشر کتابهای سینمایی» اشاره كرد. وي در دهه 80 فيلمنامههايي
را نوشته و بازنويسي كرده است. «بغض» در اولین حضور بینالمللی خود در
بخش رقابتی فیلمهای اول سی و ششمین جشنواره فیلم مونترال کانادا مورد
استقبال منتقدان قرار گرفت. «بغض» همچنین قرار است در ادامه حضور
بینالمللی خود در بخش مسابقه رسمیبیست
و
هشتمین جشنواره فیلم ورشو در کشور لهستان و بخش مسابقه پنجمین جشنواره
فیلم دیدار کشور تاجیکستان و دومین جشنواره فیلمهای استرالیا و
جشنواره «بارباکان» اسلواکی به نمایش در آید. درمیشیان در اين گفتگو
كار كردن در شرايط امروز سينماي ايران را غير قابل پيشبيني ميداند و
بر پرداختن به موضوعات اجتماعي در سينماي ايران تأكيد دارد. فیلم «بغض»
این روزها با شعار «فیلم دهه شصتی ها» در حال نمایش است.

براي شروع از ماجراي ساخته شدن فيلم «بغض» برايمان بگوييد؟
«بغض» از یک بغض شروع شد. از حس کندن و رفتن. پرواز. پسری که دیوانه
وار عاشق دختری بود و درباره او قضاوتی میکرد که بعد میدیدیم اشتباه
کرده...
گويا شرط ساخت فيلم «بغض» آن بود كه اين فيلم خارج از كشور ساخته شود؟
هنگامي كه طرح ارائه شد، گفتند كه فيلمنامه تلخ است و بهتر است زمان
اين فيلم به زمان ديگري برگردد و در دوران متفاوتي ساخته شود، من چون
اصلاً آن فضاها را ندیده بودم و میدانستم که رفتن به قبل از انقلاب
فیلم را به يک فیلم باسمهای و شعاری تبدیل میکند، پيشنهاد دادم «بغض»
را در خارج از كشور بسازیم كه با اين پيشنهاد موافقت شد و سرانجام فيلم
«بغض» در تركيه ساخته شد.
آيا فيلمنامه بغض را تغيير داديد؟
من در قصه اوليه هم بر غربت و تنهایی آدم ها تأکید داشتم. غربت فرقي
نميكند كجا شكل بگيرد. من الان در کشور خودم احساس غربت ميكنم. غربت
يك احساس دروني است كه با تم مهاجرت بسيار نزديك بوده و به نحوي آن را
تصويري و ملموس ميكند.
اين فيلم مضمون اجتماعي دارد؟
بله، وقتي كه فيلمنامه را ارائه دادم گفتند قصه تلخ است، اين قصه تلخ
یعنی همان سينماي اجتماعي. گويا نگاه فعلی مخالف پرداختن به سینمای
اجتماعی است و سینمای اجتماعی با انگ سیاه نمایی طرد میشود. متأسفم
که سینمای اجتماعی ایران این روزها در حصر خانگی است و سینماگران
اجتماعی منزوی شدهاند و جايی برای طرح موضوع ندارند. این خودش تلخ و
سیاه است که تو نتوانی از تلخی های اجتماعت حرف بزنی... چه اشکالی
دارد یک فيلمساز با فیلم خودش دردی را نشان دهد؟
پس اینکه ميگويند اين فيلم نگاه بسيار تلخي دارد، درست است؟
«بغض» نگاه واقعگرا دارد. ما باید واقعیت تلخ خودمان را نشان دهیم تا
دنیا شیرین شود، وگرنه با دروغ که تلخ باقی میمانیم. من در حال حاضر
چيزي براي لبخند زدن نميبينم و نميتوانم به خودم و مردم دروغ بگويم.
خب هستند کسانی که هنوز شرایط تلخ فعلی را باور ندارند و همه چیز را
گلستان میبینند. این دوستان حق دارند که از نگاه تلخ خوششان نیاید ولی
از آنها خواهش میکنم یک گشتی در محله خودشان بزنند و تلخی ما را
ببینند.
از اكران فيلم راضي هستيد؟
پخش فیلم با فیلمیران است و با 21 سینما برای «بغض» قرارداد بسته است.
اما از اين 21 سالن سينما، 10 سالن سينما به صورت تك سانس یا دو سانس،
فيلم را نمايش ميدهند. باید راضی باشم؟ نمیدانم ولی به هر شکل در
سینمای فعلی حرف اول و آخر را سلیقه سینمادار و مناسبات میزند. از
نگاه کسانی که در سینماهایشان بغض را تک سانس نمایش میدهند، «بغض» یک
فیلم با مخاطب خاص است و باید در زمان حداقل! به نمایش در بیاید. فیلم
را در یک سانس مرده نمایش میدهند بعد میگویند مخاطب ندارد! میدانید
در سینمای ایران خیلی زمان میبرد تا یک فیلم جا بیفتد. بخشی از این به
هزینه بالای تبلیغات برمیگردد که در شرایط فعلی به اندازه هزینه تولید
خود فیلم تمام میشود. فیلم هم که جا افتاد از اکران برداشته میشود.
به هر شکل امیدوارم این اتفاق برای بغض نیفتد.
فيلم «بغض» اولين ساخته شما بود كه توانست نظر منتقدان سينمايي و
مخاطبان را جلب كند، فيلم دوم خود را چه موقع ميسازيد؟
خيلي زود، مشغول کار روی فيلمنامه جدیدم هستم و امیدوارم خیلی زود آن
را به جریان بیندازم.
به هر حال اين كار اول شما بود، به عنوان يك كارگردان جوان دغدغه اكران
نشدن یا توقف اکران فيلم خود را ندارید؟
در شرايطي در سينماي ايران تنفس ميكنيم كه اتفاق هر چيزي بعيد نيست،
من فيلم بغض را در 26 روز ساختم و 260 روز به دنبال اكران و پروانه
ساختش بودم. در شرايط امروز سينماي ايران ممكن است هر اتفاقي بيفتد.
در بغض يك نوع دوگانگي در ساختار و لحن ديده ميشود، آيا اين نگاه
تعمدي بوده؟
من منظورتان را از دوگانگی ساختار و لحن نمیفهمم، ولی اگر منظورتان
تفاوت ساختار فصل های فلاشبک و رئال فیلم است که باید بگویم در روایت
رئال فیلم، دوربین تپنده و سیال روی دست است و در فصل های گذشته،
صحنه ها را در قاب های ثابت به تصویر کشیدیم تا کارت پستالی بودن
خاطرات حامد و ژاله حفظ شود.
اين قصه درام است؛ آيا موقعيت جغرافيايي آن ضرورت دراماتيك شدن آن را
افزايش ميدهد يا موقعيت جغرافيايي ربطي به درام فيلم ندارد؟
ترکیه پناهگاه مهاجران ایرانی است و فکر میکنم این در درام قصه هم
تنیده شده است. در «بغض» آوارگي و غربت و تنهایی را نشان ميدهیم كه
اگر هر جاي دنيا باشند هم اين آوارگي وجود دارد، دو جوان ایرانی كه
قرباني شدند. فکر میکنم حس غربت آدم ها هم هر جايي كه باشند تغيير
نميكند حتی در سرزمین مادری.

در طول فيلم دو شخصيت و بازيگر مدام در روياهاي خود ميروند و اين
روياها را به ياد ميآورند، تكرار اين صحنه هاي رويا تعمدي بوده؟
پایه اصلی فیلم بر دو روایتی بودن آن است و فکر میکنم این دو روایت
مکمل هم هستند. اگر روایت دوم یعنی همین رویاهایی که میگویی نبود شاید
آنطور که باید به حس و حال و روحیه ژاله و حامد نمیرسیدیم و تقابل عشق
و نفرت فیلم در نمیآمد.
فيلم بغض داراي ريتم تندي است، شما از زمان فيلمبرداري به اين ريتم
رسيديد يا در زمان شكلگيري قصه، اين ريتم تند وجود داشت؟
به نظرم ريتم هر فيلمی از فیلمنامه شروع میشود. فيلمنامه است که حکم
اصلی فیلم را صادر میکند و مسیر جریان فیلم و انتخاب آدم های فیلم را
مشخص میکند.
احساس ميشود تدوين هم به ريتم شما كمك كرده است؟
بله، انتخاب خانمهايده صفيياري هم بر همين مبنا بود. یک تدوینگر خلاق
و البته جسور که نمیتوان منکر اثرگذاری او شد.
از بازنويسي سناريو بگوييد، خودتان انجام داديد يا گروهي شكل گرفت؟
براي بازنويسي فیلمنامه با حبیب رضایی و باران کوثری و بابک حمیدیان
دست به کار شدیم. جلسه پشت جلسه. يك سال كار كرديم، در این جلسات متعدد
كه ميگذاشتيم لحظات فيلمنامه زنده شد.
بازيگران فيلم به تيپ نزديك بودند يا شخصيت؟
مسلماً در بغض با کاراکتر روبه رو هستیم تا تیپ.
درباره نقش ها صحبت كنيم، آيا بازيگران اين نقش ها، در دورخواني ها
مشخص شدند؟
نه از قبل انتخاب شده بود، بعد دورخوانی را آغاز کردیم. من نقش «ژاله»
را از ابتدا براي باران كوثري نوشته بودم و حبيب رضايي به درستی بابک
حمیدیان را به من پیشنهاد داد که فکر میکنم کسی جز بابک حمیدیان
نمیتوانست این نقش را بازی کند.
چرا بابك حميديان را به عنوان بازيگر نقش «حامد» انتخاب كرديد و از
چهره گيشه اي استفاده نكرديد، نگران فروش فيلم نيستيد؟
من در ساخت فيلم نگران حال خودم بودم كه فيلم خوب ساخته شود، نه گیشه!
معتقدم بازيگران در سينماي ايران ملاك گيشه و حتي ملاك اكران فيلم
نيستند بلكه بازيگران ملاك خوب
يا بد شدن فيلم هستند.
آيا بازهم دوست داريد فيلم اجتماعي بسازيد؟
صددرصد... فيلم سينمايي بغض ماحصل سينماي مستقل در ايران است، سينماي
مستقلي كه در حاشیه سينماي دولتي ايران كار ميكند، سينماي مستقل و كار
درباره موضوعات اجتماعي در سينماي ايران هميشه زير ذرهبين بوده و اين
نوع فيلمسازی مشكل است. اما من سينماي مستقل و كار در سينماي اجتماعي
را دوست دارم و ادامه خواهم داد.
آماده سازی سند: مدیر سایت سینما قدس اردبیل
|
Morteza Talebpour |
|