از دیار پارس تا
دریای چین؛ 400 سال قبل از مارکوپولو سفری
پرماجرا همراه با پارسیان دریانورد |
پيرامون
فيلم
سينمايي «راه آبي ابريشم» به كارگرداني
محمدرضا بزرگ نيا |
شناسنامه فیلم:
نویسنده و کارگردان:
محمدرضا بزرگ
نیا
|
برنامه ریز و دستیار کارگردان: مصطفی احمدی
| تهیه
کننده: حسن بشکوفه |
طراح
هنری:
پروین صفری
| مدیر
فیلمبرداری:
بهرام
بدخشانی
| تدوین:
مصطفی
خرقه
پوش
| مدیر
تولید:
ابراهیم
زاهدی
فر
| مدیر
جلوه های ویژه:
نجف
فتاحی |
طراح گریم:
سعید
ملکان |
موسیقی: پانگ چان کونگ
وینگ |
صداگذار:
کین سون
جان
|
صدابرداران:
خسرو
کیوانمهر، فرشید کیوانمهر
|
محصول: سال 1390
ایران،
چین،
تایلند|
طول فیلم:
110 دقیقه.
بازیگران:
بهرام رادان، داریوش ارجمند، رضا کیانیان، پگاه
آهنگرانی، پیام دهکردی، مهدی میامی، محسن حسینی، فرشید صمدیپور، هوشنگ
قوانلو، محمدعلی قویدل، حمیدرضا میلاد، استاد عزتالله انتظامی،
بازیگرانی از کشورهای چین و تایلند و جمعی از بازیگران تئاتر و سینماي
ايران.
خلاصه داستان:
هزار سال پیش یك ناخدای ایرانی به نام سلیمان تصمیم میگیرد برای اولین
بار مالالتجاره با ارزشی را از بندر سیراف و با عبور از میانه
اقیانوس هند به بندر كانتون در كشور چین برساند و در این سفر كه از
خلیج فارس آغاز میشود، اتفاقات مختلفی رخ میدهد...
انگلیسی ها «راه آبی ابریشم» را بهترین فیلم
تاریخی ایران نامیدند
انعکاس فیلم «راه آبی ابریشم» در سایت های خبری خارجی بسیار چشمگیر
است. تایلندی ها «راه آبی ابریشم» را ستودند، انگلیسی ها آن را
بهترین فیلم تاریخی ایران نامیدند.
بسیاری از سایت های خبری این فیلم را فیلمی برجسته
و با محتوا نامیدند و به آن هویتی جهانی بخشیدند.

در سایت «فکر کردن با صدای بلند» که متعلق به کشور انگلستان است، از
این فیلم با عنوان یکی از بهترین فیلم های تاریخی که در ایران ساخته
شده است؛ نام برده است و مخاطبان را به دیدن این فیلم تشویق کرده است.
در این سایت نوشته شده است: ساختن فیلمی با چنین
پیشینه تاریخی جهانی کاری دشوار است. چرا که اگر ضعف هایی در آن
مشاهده می شد و یا ساخت آن در هر مرحله متوقف می شد، انعکاسی جهانی می
داشت و برای سینمای ایران اتفاق خوبی نبود. اما این فیلم، یکی از موفق
ترین فیلم هایی است که تاکنون در ایران ساخته شده است
.
علاوه بر سايت های خبری که به توضیح درباره این فیلم پرداخته اند، تکه
هایی از این فیلم در «یوتيوپ» به نمایش در آمده و این فیلم در یک نشست
کاملاً علمی توسط هیأتی علمی، نقد و بررسی شده است. جالب اینجاست که
این برنامه، یکی از پربیننده ترین برنامه ها بوده است. این برنامه با
عنوان «20 فیلم برتر ایران» مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
مجلات تایلندی نیز به نقد از فیلم «راه آبی ابریشم» پرداختند و نوشتند
که این فیلم متعلق به کشور و تاریخ آنهاست و ساخته شدن این فیلم توسط
کارگردانی ایرانی نشان دهنده فرهنگ غنی این کشور است. روزنامه «تایلند
کو» نوشت سالهاست در نظر داریم تا فیلمی درباره راه ابریشم بسازیم. در
این فیلم فرهنگ کشور تایلند، آن طور که شاید و باید به نمایش در نیامده
است و ما باید از زاویه ای دیگر آن را بررسی کنیم.
شاید بتوان به جرات گفت که اکثر کشورها از ساخت این فیلم استقبال کردند
و از نمایش دادن آن در کشورهایشان استقبال خواهند کرد. از آن جمله می
توان به انگلیس، کانادا، آمریکا، تایلند و فرانسه اشاره کرد.
منبع:
قدس
آنلاین
| کد خبر:
17283
نقد فيلم:
بدون معطلی بگویم؛
فیلم فاخر، لزوماً «تولید عظیم» (Big Production)
نیست. هر چند که شاید در برخی آثار این دو مقوله کاملاً مجزا بر یکدیگر
منطبق گردند، بدین معنا که فیلمی فاخر تولیدی عظیم را بطلبد. به همین
دلیل «راه آبی ابریشم» فیلم فاخر نیست و صرفاً می توان عنوان
Big Production،
آن هم در محدوده سرمایه گذاری سینمای ایران را بر آن نهاد. شاید اگر
تعابیر نادرست متولیان سینمای ما از فیلم فاخر بر محور و منطق اصولی و
درستی قرار می گرفت، فیلمی مثل راه آبی ابریشم یا امروز بر پرده
سینماها اکران را تجربه نمی
کرد و یا با اقتدار مزین به فيلم، لقب فاخر ملی، اطلاق می گشت.
راه آبی ابریشم،
روایت ماجرایی در دل تاریخ سرزمین ایران است.
دریانوردیِ ناخدایی به نام
سلیمان، که برای نخستین بار سواحل دریای پارس را به قصد لنگر انداختن
در بندرگاه دریای چین ترک کرد و کاتبی به نام شاذان که در این سفر پر
خطر او را همراه شد تا شرح مکتوبی از این واقعه را برای آیندگان ثبت
کند.
نخست می پذیریم که
این رخداد بی تردید اتفاق مهمی در تاریخ سرزمین پارس بوده است. اما
بلافاصله این سوال پیش میآید که آیا این مهمترین افتخار تاریخی این
خاک و بوم است؟ اگر جواب مثبت است، آنگاه سوال دوم مطرح می شود، که آیا
متولیان سینمای ما به فکر تولید آن مباهات بوده اند و یا اینکه اصلاً
تلاشی در این راستا صورت گرفته است که حال نوبت به دریانوردی ناخدا
سلیمان و شاذان رسیده باشد؟
لطفاً اشتباه نکنید،
با این سوالات قصد زیر سوال بردن و یا منفی بافی در باب چرایی ساخت
فیلمی چون راه آبی ابریشم را ندارم، چراکه قانع شدن به حداقل ها را
دیگر عادت کرده ایم... به هر حال باید راه آبی ابریشم ها را بسازیم تا
لااقل در بین جماعت خودی، داعیه فاخرسازی را فخرفروشی کنیم. اما اگر
بیطرفانه به سوالات بالا فکر کنیم، اهمیت ساخته شدن آثاری چون راه آبی
ابریشم و یا دیگر همتایش «ملک سلیمان» به خوبی روشن می شود.
راه آبی ابریشم به
مانند اکثر ساخته
های محمدرضا بزرگنیا، تولید بزرگی است، اما اینکه آیا فیلم بزرگی نیز
هست یا نه، جای تأمل دارد. فیلم اخیر بزرگ نیا، فیلم بزرگی نیست زیرا
که در ابتدایی ترین عنصر ساخت یک اثر ماندگار، به لکنت های بسیاری می
افتد و آن عنصر، همانا فیلمنامه است. سناریوی راه آبی ابریشم هرگز در
قد و قواره تلاش گسترده و هزینه هنگفتی که برای ساخت آن صورت گرفته
نیست و همین امر آه و افسوس بسیاری را برای مخاطب آگاه به بار می آورد.
به عبارت دیگر،
فیلمنامه راه آبی ابریشم از سایر ملحقات فیلم عقب می ماند و به همین
روی است که فیلم گاهی به فکر راه انداختن نبردی دریایی از نوع
«وایکینگها» می افتد و در مقطعی دست به دامان تعیقب و گریزهای
«آپوکالیپتو»یی می شود تا شاید با چنین اکشن های پر طرفداری حفره های
خالی اش را پر کند، اما چه سود که این هربه ها به جای حفظ انسجام
فیلمنامه، بیشتر آن را تکه پاره می کند. از سوی دیگر تلاش بزرگ نیا
برای نشان دادن منش و اخلاق ایرانیان، به واسطه بخشیدن خلق و خویی
پوریای ولی وار به ناخدا سلیمان، بیشتر به کاریکاتور نزدیک است تا
شخصیتی اصیل و پایبند به مرامنامه پارسیان. سلیمان در واقع موعظه گر
است تا ناخدایی دریادیده و همه فن حریف، و از هر فرصتی برای دادن درس
اخلاق به شاگردش، استفاده می کند. گمان نمی کنم ناخدایی پهلوان مسلک و
اخلاق مدار، چون سلیمان، توان دوختن هفت دریا به هم را در آن زمانه
درنده خوی داشته است!

به هر روی نمی توان انکار کرد که در ملغمه مملو از ملودرام های جور
واجور و فیلم هاي سرگرم کننده رنگ وارنگ، راه آبی ابریشم، تجربه ای
متفاوت و تماشایش در برهوت فیلم تاریخی، شاید غنیمت است؛ هرچند که هنوز
بر سر حرف های بالا ایستاده ام.
منبع: سايت سينمانگار، به قلم آرش سياوش
حسن بشکوفه: سندی درباره حقانیت ایران
تهیهکننده فیلم
سینمایی «راه آبی ابریشم»، این فیلم را سندی درباره حقانیت ایران
درباره خلیج فارس دانست. حسن بشکوفه تهیهکننده فيلم راه آبي ابريشم
گفت: این فیلم برای عموم مردم ساخته شده و مخاطب آن خاص نیستند. در این
اثر حضور چندین هزار ساله ایران در خلیج فارس، تاریخ دریانوردی و حضور
ایرانیان در داد و ستدهایی که در آن مقطع تاریخی انجام شده به تصویر
کشیده شده است.
وی افزود: ایران در دوره های مختلف
مورد تهاجم انواع ترفندهای سیاسی و غیر سیاسی در ارتباط با خلیج فارس
قرار گرفته است. راه آبی ابریشم، پاسخی بر حقانیت ما بر این منطقه است.
البته تأکید میکنم فیلم اصلاً سیاسی نیست. بلکه کاملاً با مستندات،
تاریخ این سرزمين را نشان میدهد.
6 ميليون دلار؛ هزینه ساخت فیلم راه آبی
ابریشم
حسن بشكوفه تهيه كننده فيلم درباه بودجه توليد فيلم گفته است: ابتدا
پیش بینی کردیم که 5/5 میلیارد تومان هزینه پروژه شود اما پس از اتمام
فیلم این هزینه به 6 میلیارد تومان رسید که 55 درصد آن در ایران خرج شد
و مابقی آن در بخش خارج از کشور. البته برخی از دوستان کم لطفی میکنند
و رقمهای بالایی را اعلام میکنند اما من در همین جا به عنوان تهیه
کننده فیلم میگوییم که هزینه کل فیلم 6 میلیارد تومان شد.
گفتگو با محمدرضا بزرگ نيا كارگردان فيلم
«راه آبي ابريشم» - بخش اول
بادبانهاي برافراشته
گروه سينماي ايران - مهدي آزادي:
محمدرضا بزرگنيا را به درستي كارگردان دريايي سينماي ايران لقب
دادهاند. از «كشتي آنجليكا» كه سال 67 به نمايش درآمد تا امروز كه
«راه آبي ابريشم» روي پرده سينماهاست، بزرگ نيا مسيري دشوار و طاقت
فرسا را طي كرده و پروژه هايي را به سازمان رسانده كه معمولاً سينماي
ايران علاقهاي به پيگيري آنها نشان نميدهد.
.jpg)
فيلمهاي بزرگ نيا آثاري عظيم و
فاخرند كه معمولاً در آنها كوشيده ميشود قواعد سينماي كلاسيك به درستي
رعايت شود. «راه آبي ابريشم«
آخرين ساخته اين
كارگردان، از سويي ظرفيت هاي تكنيكي سينماي ايران را نمايان ميكند و
از سوي ديگر نشان ميدهد سينماي ايران قابليت هايي دارد كه ميتواند
براساس آن حتي در عرصه هاي جهاني مطرح شود. به خصوص در كارگرداني
سكانس هاي دشوار دريايي، «راه آبي ابريشم» چيزي از نمونه هاي
هاليوودي كم نميآورد. در گفتگويي كه پيش رو داريد بزرگ نيا از مسير
دشواري كه براي توليد «راه آبي ابريشم» طي كرده سخن گفته است.
مخاطب با هر فيلم شما
متوجه ميشود كه در چه جغرافيايي زندگي ميكند و به آن نيز ميبالد،
اما در زمانه اي كه اكثر فيلمسازان به دنبال ساخت فيلمهاي كم هزينه،
بدون دردسر در توليد و با رعايت اصول پرفروش شدن هستند، محمدرضا بزرگ
نيا به سراغ ساخت فيلمي ميرود كه با هيچ كدام از اين موارد همخواني
ندارد، در چنين شرايطي شما چه دغدغهمندي را براي خودتان قائل بوديد كه
«راه آبي ابريشم» را ساختيد؟
در مورد بخش اول صحبتتان بايد بگويم،
همه ما ايراني هستيم و تصور ميكنم، هر نوع اختلاف سليقه سياسي و
اجتماعي هم كه داشته باشيم، در يك چيز همگي مشترك هستيم و آن عشق و
علاقه نسبت به وطنمان است اين جنبه براي من بسيار مهم است تا روي
موضوعي كار كنم كه مي دانم براي جمعيت يك كشور مشترك است. من كشورم و
مردمش را دوست دارم، من بيست و پنج سال با پول همين مردم در تلويزيون
كار كردم و در ميان آنان بزرگ شدم. جنگ و صلحش، شادي ها و غمهايش را
ديدهام و باعث افتخار من است اگر به عنوان آدمي پذيرفته شوم كه براي
ميهنش كاري ميتواند انجام دهد. اما اينكه چرا سراغ ساخت فيلمي اين
چنين رفتم، برميگردد به شانس و عشق و تصادف. احساس ميكنم در حيطه اي
كار ميكنم كه كمتر به آن پرداخته شده است. (خصوصاً در مورد درياهاي
جنوب) ما كشوري هستيم كه دو درياي مهم درجنوب كشورمان داريم. درياي
عمان و خليج فارس، ضمن اينكه با آب هاي آزاد ارتباط دارد يا بخشي از
شمال كشورمان درياست. اما متأسفم كه بگويم مطلقاً فرهنگ دريايي نداريم
و اكثر خشكي نشينان و حتي شمال نشينان ما از دريا وجه ويلا و ماهيگيري
و تفريحش را در نظر ميگيرند.
بيشتر وجه توريستي آن مد
نظر بوده
...
دقيقاً، اما واقعيت اين نيست، دريا
براي هر كشوري وجه استراتژيك فوق العاده اي دارد. خصوصاً اينكه بخش
اعظمي از ذخاير انرژي ما در جنوب و در خليج فارس است. از سوي ديگر يك
شاهراه حياتي محسوب میشود. كشورهايي كه صاحب دريا نيستند حتي به دنبال
يك آبراهه كوچكي هستند تا بتوانند از آن استفاده كنند. چرا كه امروزه
اقتصادي كه در دريا است، مطلقاً در خشكي نيست. به عنوان مثال بخش عظيمي
از صادرات و واردات اكثر كشورهاي دنيا از طريق دريا انجام ميگيرد. حتي
جنگ ها و درگيري ها از همين حوزه دريا صورت گرفته است. حداقل در خصوص
كشور ما كه اين گونه بوده است. به عنوان مثال هلندي ها، پرتغالي ها و
انگليسي ها از طريق دريا و خليج فارس وارد ايران شدند. به اضافه اينكه
خليج فارس به لحاظ تاريخي بسيار حائز اهميت است. اين را من نميگويم،
«هرودت» ميگويد: «خليج فارس زادگاه تمدن است.» تمامي اين مسائل، انرژي
مضاعفي را به من ميداد كه روي اين موضوع كار كنم، سختي ها بالاخره در
يك دوره فيلمسازي تمام ميشود كه در مجموع از پروسه فيلمنامه نويسي تا
پايان فيلمبرداري (براي من) پنج سال است، اما تصور مي كنم كه اگر نتيجه
مطلوبي از تمام اين تلاش ها گرفته شود، آنگاه سختي ها چندان به چشم
نميآيد.
اما با توجه به اين
موارد، فيلمسازي مانند شما هم ميتواند تن به شرايط فعلي بدهد و فيلمي
به دور از اين همه هياهو و مشكلات فيلمبرداري به خصوص روي دريا بسازد
كه آيا بفروشد يا نفروشد، گرچه بخش دولتي هم در اين ميان هست كه در آن
برهه به شما بودجه داده است. اما مجموعه اين عوامل مختصاتي را به همراه
ميآورد كه جايگاه فيلمسازي، چون شما را نشان ميدهد.
بله، در مورد فروختن يا نفروختن بايد
بگويم كه هر كسي كه به هر نحوي دستي در سينما داشته باشد، ميداند كه
چنين فيلمهايي اساساً نميتوانند سودآور باشند...
و اصلاً با چنين هدفي هم
ساخته نشدهاند...
دقيقاً، مهمترين اهدافي كه در مورد اين
گونه فيلم ها دنبال ميشود، اهداف فرهنگي است تا اهداف اقتصادي.
چون در كشوري كه مجموع سالن هاي
سينمايش در حدود سيصد سالن است و كل گردش مالي آن از ميان صد فيلمي كه
توليد ميكند، در بهترين شرايط پنجاه ميليارد تومان است، چنين سرمايه
گذاري روي يك فيلم شايد چندان عاقلانه نباشد.
اما بخش مهم ديگر بضاعت
سينماي ايران براي توليد چنين فيلمهايي است.
بله، مسئله ديگر در مورد اين فيلم ها
امكانات سينماي ايران است، زماني در اين كشور 2 شبكه تلويزيوني وجود
داشت و همه دانش بصري تماشاگر به همين دو شبكه محدود بود، اما امروز
اين دانش نسبت به گذشته بسيار فرق كرده است، امروز همه در معرض فيلم
هاي روز دنيا و ماهواره هستند. حالا در چنين شرايطي شما به دنبال
توليد فيلمي ميرويد كه ميدانيد به لحاظ تكنولوژي ممكن است به پاي
فيلم هاي پر هزينه و عظيم دنيا نرسيد، اما ميدانيد كه حداقل قابل
قبول است و بيننده در سالن سينما به آن نميخندد...
و از پس خودش بر ميآيد...
دقيقاً و براي جامعه هم يك قدم به جلو
محسوب ميشود. اين وجه فيلم، يك نوع امتياز است. از سوي ديگر مهر
كارگردان دريايي بر من خورده است و در اين حوزه تخصص پيدا كردهام. چرا
كه اغراق هم نيست، شما چند فيلم كه روي دريا كار كنيد، متوجه ميشويد
كه دريا در آرامترين شرايطش هم نا آرام است. چون دريا يا در سطح آب
جريان دارد يا در عمق، اگر در جنوب به كشتي لنگر انداخته، دقت كنيد
متوجه ميشويد دور خودش ميچرخد. بنابراين تجربه به شما ميگويد كه
بايد چه بكنيد و روي دريا چگونه بايد ميزانسن بدهيد اما مهمتر از آن،
اتفاقات درون كشتي است. چه در كشتي هاي بزرگ و چه در كشتي هاي كوچك
شما با يك لوكيشن محدود رو به رو هستيد كه شامل يك عرشه، يك اتاق سكان
و احياناً يك اتاق استراحت ميشود. پس زمينه كاملاً يكسان است و غير
از آب و آسمان چيز ديگري نيست. بنابراين فيلمساز چگونه بايد ميزانسن را
طراحي كند تا قصه اش را جذاب كند. من تصور ميكنم بين 8 تا 10 دقيقه
بنا به ضرورت فضاي كشتي براي تماشاگر جذاب خواهد بود، بعد از آن خسته
كننده ميشود، حال اينكه چگونه بايد تماشاگر را 100 الي 120
دقيقه نگه داشت، جزو مواردي است كه بر
حسب تجربه ميتوان به آن رسيد. خصوصاً در مورد فيلمي مانند «راه آبي
ابريشم» كه حالت سفرنامه اي دارد و شما شخصيت ها را از دل نژادها،
وقايع و مكان هاي مختلف ميگذرانيد، خود فيلمنامه ميگويد كه چه زماني
وقتش رسيده كه شخصيت ها از كشتي پياده شوند و اتفاق تازهاي بيفتد.
وقتي ميگوييد «راه آبي
ابريشم» سفرنامه اي است، يعني با فيلمي سروكار داريم كه بيشتر فضا و
چگونگي به تصوير كشيدن آن در پلان اول اهميت قرار دارد، تا اينكه مخاطب
با فيلمي قصه گو رو به رو باشد، كه اين قصه گو بودن يا نبودن يكي از
عوامل مهم جذب مخاطب هم ميتواند باشد.
اگر به معني قصه گويي كلاسيك مخاطب
بخواهد با فيلم رو به رو شود شايد جواب ندهد، اما به معناي داستانك
هايي كه در دل اين سفرنامه بيان ميشوند شايد بتوان بهتر با آن ارتباط
برقرار كرد. هنگامي كه فيلم سفرنامه اي ميشود، طبيعي است كه يك مبدأ
دارد و يك مقصد و هدف فيلم همين ميشود.
كه شما چگونگي اين سفر
را روايت ميكنيد...
بله، در حقيقت مخاطب پيگير اين موضوع
ميشود كه چگونه آنان از نقطهA
به نقطهB
رسيدند،
اما در مجموع همه چيز گذرا و در لحظه است. چون شخصيت هاي فيلم در يك
نقطه نميمانند كه ما بخواهيم اتفاقات مربوط به آنجا را بپرورانيم. از
سوي ديگر اگر شما بخواهيد اين سفرنامه را با يك اتومبيل و روي خشكي
روايت كنيد، آنگاه كنترل بيشتري روي تك تك عوامل خواهيد داشت. هر جا كه
بخواهيد توقف كنيد، كنجكاو باشيد، بيشتر به محيط، آداب، رسوم و ...
بپردازيد، اما هنگامي كه قرار است اين سفرنامه را روي دريا، آن هم در
1000 سال پيش روايت كنيد طبيعي است كه محدوديت ها پررنگ تر ميشوند.
در دريا هر جايي نميتوانيد از كشتي پياده شويد! چون اگر محاسبات
اشتباه باشد، امكان برخورد كشتي با صخره وجود دارد كه باعث از بين رفتن
كشتي ميشود. پس اين توقف در گذشته بنا به ضرورت و آن هم بيشتر براي
تأمين آب و آذوقه بوده است. از سوي ديگر شما در يك سفر دريايي
نميتوانيد هر مدتي كه دلتان خواست در يك نقطه توقف كنيد. در سفر
دريايي چيزي وجود دارد، به نام باد موافق و مخالف. يعني ناخداي كشتي
ميداند كه در يك محدوده زماني مشخص ميتواند به سمت چين حركت كند و
اگر اين محدوده زماني را از دست بدهد ديگر نميتواند سفر كند چون باد
موافق را از دست داده است و برعكس ميداند كه ظرف چه مدتي ميتواند آن
مسير را برگردد چون باد مخالف در آن زمان ميوزد. به همين دليل اگر
مطالعه كنيد، متوجه ميشويد كه دريانوردان، تقويم خاص خودشان را
داشتهاند. به عنوان مثال نوروز دريانوردان زماني آغاز ميشد كه باد
موافق شروع به وزيدن ميكرد و اصلاً تمام زندگي و دادوستدشان به همين
سفرها وابسته بود. البته ما در اين فيلم دورترين مسير را انتخاب كرديم،
سفرهاي نزديكترش، رفتن به سواحل جنوبي خليج فارس، يا مسير يك مقدار
دورتر سواحل جنوب آفريقا و...
بود.

و شما پرچالشترين سفر
را انتخاب كرديد.
بله، چون بايد دوره اي را روايت
ميكرديم كه اين اتفاق (سفر دريانوردان ايراني به چين) افتاده بود. اين
نكات را گفتم تا به اينجا برسم كه به صرف قصه گويي اين فيلم را نبينيم
و به تناوب داستانك هايي كه بر آمده از چگونگي سفر اين دو كشتي است با
آن همراه شويم.
فكر نميكنيد اينكه فيلم
فاقد وجه قصه گويي است، به همراه شدن مخاطب لطمه بزند؟
بله امكان دارد، چون اين فيلم تجربه
تازهاي است. تا آنجا كه من ميدانم در توليدات سينماي ايران فيلم
سفرنامه اي دريايي به اين شكل خصوصاً با اين گستردگي جغرافيايي
نداشتهايم. بنابراين ممكن است تماشاگر قدري با آن همراه نباشد، اما ما
تمام هم و غممان در زمان ساخت فيلم اين بود كه قصه براي تماشاگر خسته
كننده نباشد و او اين وسوسه تعقيب شخصيت ها و داستان فيلم را از دست
ندهد.
بيشتر به جاي وجه داستاني، فيلم در ستايش يك اراده
است. اراده آدمي كه ميخواهد كاري كه تا به آن زمان انجام نشده را
انجام دهد.
و هنر شما در اين است تا
به نحوي اين فضا را به تصوير بكشيد تا مخاطب به اين انگيزه احترام
بگذارد.
كاملاً همين طور است. ضمن اينكه وقتي
اين انگيزه به پيروزي و نتيجه ميرسد، تماشاگر احساس غرور و شادماني
كند.
ميتوان اين گونه تعبير
كرد كه «راه آبي ابريشم» فيلمي در ستايش انگيزه و اراده ايراني است.
دقيقاًٌ، اين از نظر قصه اصلي فيلم
است، اما جزو لايه هاي دروني فيلم، يكي بحث هويت پارسي خليج فارس و
ديگري تاريخ دريانوردي ايرانيان است كه واقعاً اتفاق افتاده و جزو تخيل
ما نيست. اولين بار با كشتي بادباني ايرانيان راهي چين ميشوند. اينها
به صورت مكتوب وجود دارد، حتي ذكر شده كه فردي به نام سليمانِ تاجر
بوده است كه من او را تبديل به ناخدا سليمان كردم. چون فكر كردم به
نوعي نسبت به تاجري كه فقط بارش را وارد يك كشتي كرده عملگراتر است.
البته بگذريم كه آن زمان تاجراني كه دادوستد ميكردند، خودشان مالك
كشتي هم بودهاند منتها ناخدا و خدمه كشتي را استخدام ميكردند.
بنابراين من اراده حركت و سفر را به
ناخدا سليمان دادم.
انگار در تبديل تاجر به
ناخدا در فيلم به نوعي نخواستيد اين گونه مطرح شود كه فقط انگيزه
اقتصادي دليل اين سفر پرماجرا براي اين فرد بوده است و با اين كار وجه
ملي گرايانهاي هم به آن بخشيديد.
نميدانم اين برداشتم تا چه اندازه درست است.
بله درست است، گرچه در آن جلسه اي كه
با بزرگان آن منطقه دارد، در پاسخ به اين سوال كه «چرا تنها به اين سفر
نميروي؟» ميگويد: «اگر با دو كشتي برويم
ميتوانيم مال التجاره بيشتري ببريم تا سود مطمئن تري كنيم»، اما
همانجا هم ميگويد: «اگر كسي با من نيايد، به تنهايي راهي اين سفر
ميشوم.»
جدا از علاقه شما به
ساخت فيلمهاي دريايي، چطور در جريان سفر تاريخي ايرانيان به چين از
راه دريا قرار گرفتيد و فكر كرديد، دستمايه خوبي براي تبديل به فيلم
است؟
ما براي
شناخت بهتر فضاي جنوب، در زمان ساخت فيلم «كشتي آنجليكا»
مشغول تحقيقات بوديم كه در آنجا كتابي
كه خيلي به من كمك كرد، «تاريخ دريانوردي ايران» نوشته اسماعيل راعي
بود. در اين كتاب به تاريخ دريانوردي ايرانيان از ما قبل تاريخ اشاره
شده تا به هخامنشيان و قرن حاضر ميرسد. در اين كتاب اشاره به كتابي به
نام «شگفتي هاي جهان باستان» شده بود كه نميتوانم بگويم شرح وقايع
دريايي را شامل ميشد، اما خاطراتي از يك سري ناخداهاي قرن چهارم هجري
قمري ذكر شده بود. من اين كتاب (البته كپي اش) را پيدا كردم، چون اصل
آن در پاريس نگهداري ميشد. در اين كتاب اشاره ميشود كه اين سفر براي
اولين بار انجام شده است. يعني براي اولين بار ايرانيان از بندري به
نام سيراف (كه در حال حاضر چيزي از آن باقي نمانده جز چند خرابه، كه آن
زمان پر رونقترين بندر ايران بوده و تمام دريانوردان و ناخداهاي
ايراني آنجا زندگي ميكردند.) سفرشان را آغاز ميكنند كه اسم فعلي اش
بندر طاهري است. حتي در كتاب به ناخداي ديگري اشاره ميشود كه پيش از
اين ميخواسته اين سفر را انجام دهد، اما كشتي اش را از دست ميدهد.
(ناخدا ابهره كرماني) كه در ديباجات ملكه اش ميگويد: «در زمان حكومت
پدرم، ناخدايي را در اينجا پيدا كردند كه بي جان در قايقش افتاده
بود.» كليد ماجرا آنجا در ذهن من زده شد و فكر كردم چه دستمايه خوبي
ميتواند براي يك فيلم سينمايي باشد. طرح يك صفحه اي با توجه به آن
كتاب نوشتم كه مسكوت ماند تا شرايط توليدش در اين زمان آماده شد. يعني
از زماني كه ايده اين فيلم شكل گرفت تا هنگامي كه ساخته شد، 15 سالي
فاصله افتاد.
گفتگو با محمدرضا بزرگ نيا كارگردان فيلم «راه آبي ابريشم» - بخش دوم
تماشاگر «راه آبي ابريشم» ناراضي از سالن بيرون نميرود
گروه سينماي ايران- به ثمر رسيدن پروژه دشوار «راه آبي ابريشم» جز با
تلاش يك گروه همدل و همراه امكانپذير نبود.
محمد بزرگنيا در بخش پاياني گفتگويش با اشاره بر حضور مثبت همكارانش
در اين فيلم، بر اين نكته بارها گفته شده، تأكيد ميكند كه سينما كار
گروهي است. گروهي كه با هدايت بزرگ نيا يكي از تجربه هاي متفاوت و
دشوار سينماي ايران را رقم زدند و حاصل كارشان فراتر از استانداردهاي
اين سينماست.

يكي از شخصيتهاي قدرتمند فيلم در كنار ناخدا سليمان، ناخدا ادريس است
كه اتفاقاً مرگش غافلگير كننده است. به فراخور نياز قصه شخصيت ها
چگونه شكل گرفتند؟
در چنين فيلمهايي، شكل مرسوم شخصيت پردازي به اين شكل است كه شخصيت
هاي مثبت و منفي داشته باشيم. طبيعي است كه شخصيت هاي مثبت به طرف هدف
حركت ميكنند و شخصيتهاي منفي سعي ميكنند مانع اين كار باشند. در ذهن
من هم همين شكل براي شخصيت پردازي وجود داشت، اما بعد از مطالعه اوليه
و زدن چند طرح متوجه شدم كه ميتوان شكل ديگري را هم برايش طراحي كرد.
يعني شخصيت هاي مثبت و منفي ميتوانند در هدف مشترك باشند، اما با خوي
و خصلت متفاوت در رقابت با يكديگر قرار گيرند كه اين دو كشتي سمبل اين
دو نگاه شد، يكي كشتي سليمان با بازي داريوش ارجمند به همراه كاتبي
جوان كه به عنوان كارآموز وارد اين كشتي ميشود (شاذان با بازي بهرام
رادان) كه در طول اين سفر رشد ميكند و در پايان مرد كاملي ميشود و در
حقيقت به بلوغ حرفه اي ميرسد و تبديل به يك ناخدا ميشود. اين كشتي
بر مبناي اصولي حركت ميكند كه فكر اصلي اين سفر هم متعلق به ناخداي آن
است. اما مختصات كشتي دوم يك مقدار مغاير با كشتي اول است. آدمي كه
زياد به اصول معتقد نيست (ادريس).
و خيلي مايل است كه از اين اصول عدول كند...
نميخواهم بگويم سياه است، در واقع خاكستري است. يعني آدمي است كه به
خاطر كشتي اش، ميجنگد و براي رسيدن به هدف، جانفشاني ميكند، اما نوع
نگاهش به زندگي متفاوت است. در فيلم هم ميبينيم كه ميرود كنيز ميخرد
و به طور علني ميگويد كه در هر سفر زني همراه من بوده است.
در حقيقت، اميال انساني ناخدا ادريس پر رنگتر از ناخدا سليمان است.
دقيقاً، اين مجموعه ويژگيها او را از اصول كلي سليمان پايين تر قرار
ميدهد، اما شما نميتوانيد به طور كامل طردش كنيد. در هنگام نگارش
فيلمنامه هم سعي شد، در موقعيت، تمامي شخصيتها محق جلوه كنند. چون
ميدانستيم كه ادريس (رضا كيانيان) در نبرد با دزدان دريايي بايد كشته
شود. زيرا در خط اصلي قصه بايد جا براي ناخدايي شاذان باز ميشد. از
سوي ديگر با ورود او به عنوان ناخداي تازه، بايد كشمكش جديدي هم به
وجود ميآمد. تمامي اين موارد به اين خاطر بود كه مسير اين سفر براي
مخاطب قابل تحمل شود و اين كشمكش ميان مرداس (پيام دهكردي) دستيار
ادريس و شاذان بر سر ناخدايي و تصاحب ماهورا (پگاه آهنگراني) پيش
ميآمد تا در نهايت به فينال فيلم ميرسيديم. كاراكترهاي اصلي فيلم به
اين شكل طراحي شده بودند. شخصيت اصلي ديگر ماهورا بود و او به عنوان
تنها زني كه در كشتي حضور داشت...
و اين فضاي مردانه فيلم را ميشكست.
و هم به رمانس فيلم كمك ميكرد و باعث ايجاد كنش و واكنش هاي جديدي
ميشد و رقابت صرفاً از جنبه اينكه كداميك از اين دو كشتي به مقصد
ميرسند، خارج ميشد و به رقابت هاي عاطفي هم مي رسيد. ضمن اينكه
ماهورا هم يك كنيز معمولي نيست و از خانوادهاي اصيل است و ما سعي
كرديم از اين طريق تصوير مختصري هم از شرايط اجتماعي و سياسي آن دوران
ارائه دهيم. ميبينيم كه او در جايي از فيلم اشاره به صفاريان به عنوان
اولين حكومت هاي محلي كه براي استقلال ايران جنگيدند، ميكند يا اينكه
اشاره ميكند براي بردن نامه هايشان پيك داشتند و... كاراكترهاي اصلي
را در كشتي داشتيم، ضمن اينكه به ضرورت اتفاقات فيلم، با آدمهاي تازه
اي هم برخورد ميكنيم، به عنوان مثال با آقاي انتظامي به عنوان يك
برده فروش، با ملكه ديباجات و يا با رئيس آن قبيله ناشناخته برخورد
ميكنيم كه اينها داستانك هاي تزييني فيلم است.

در يك بخش از فيلم اين سؤال پيش ميآيد كه چرا ناخدا سليمان ناخدايي
كشتي ادريس را به مرداس كه با تجربه تر و ماهرتر از شاذان است نميدهد
و شاذانِ تازه نفس و بي تجربه را به او ترجيح ميدهد؟
در نگاه اول از تعريف شخصيت بايد بگويم كه اين يك ويژگي است كه مخاطب
از مرگ شخصيت خاكستري هم متأسف شود. چون همان طور كه گفتم براي ما ساده
بود تا آن چنان تنفر مخاطب را نسبت ادريس و افراد كشتي اش برانگيزيم
كه كاملاً از مرگشان خوشحال شوند، اما اينكار را نكرديم. به همين دليل
در همه جا مخاطب هم به سليمان و هم به ادريس حق ميدهد. از سوي ديگر
مرداس ادامه ادريس است. اين وسط فقط اين دليل مطرح ميشود كه چرا
سليمان شاذان را ترجيح ميدهد؟ به نظر من خيلي ساده است، شاذان به
اصولي كه سليمان به آن اعتقاد دارد خيلي نزديكتر است، اما تجربه مرداس
را ندارد و سليمان هم در جايي از فيلم به او ميگويد: «مشكلي پيدا كردي
به من مراجعه كن.» ضمن اينكه يك رابطه پدر و فرزندي با شاذان دارد،
جمله كليدي در اين بخش فيلم وجود دارد. مرداس ميگويد: «چرا من نه، چرا
شاذان؟ چون او به مكتب خانه رفته؟ چون او پدرش در جنگ كشته شده؟» ناخدا
سليمان ميگويد: «نه چون تو مانند ماهي، لغزندهاي و مطمئنم در عهد و
پيمان با من هم صادق و پابرجا نخواهي بود.» نكتهاي را در فيلم لحاظ
كردهام كه نميدانم تا چه اندازه مخاطب آن را متوجه ميشود؛ از همان
لحظهاي كه ماهورا وارد كشتي ميشود، مرداس نگاه خاصي به او دارد و اين
چيزي نيست كه از چشم سليمان پنهان بماند. در صورتي كه او قاعدتاً نبايد
اين حس را پيدا ميكرد، چون او ميداند كه ماهورا كنيز اربابش است، اما
از همان ابتدا نوع نگاهش نسبت به او تغيير پيدا ميكند، اين نوع نگاه و
در ادامه برخوردي كه ميان او و شاذان اتفاق ميافتد، مواردي نيست كه
ناخدا سليمان نداند، سليمان ميداند كه با توجه به اينكه دستور داده
بود، اموالي را از كشتي راهزنان به كشتي هايشان نياورند، اما مرداس
اينكار را انجام داده است. بنابراين بين مرداس و شاذان شخصيتي كه
ميتواند مورد اعتماد ناخدا سليمان قرار گيرد، شاذان است.
همين رويكرد در انتخاب اين دو نيز به نوعي تأكيدي بر وجه قانونمداري
سليمان است.
دقيقاً، سليمان اصولي دارد كه بر مبناي همان حركت ميكند و به آن
كاملاً پايبند است.
شايد اگر روي اين موضوع تأكيد بيشتري داشته باشيم بد نباشد. گرچه به
روزهاي پاياني اكران فيلم نزديك ميشويم. مخاطبي كه «راه آبي ابريشم»
را براي ديدن انتخاب ميكند، بدون پيش داوري به ديدن آن برود، چرا كه
ديدن اين فيلم تجربه تازه فيلم ديدن را ميطلبد.

اين گونه فيلم ها، جزو توليدات معمول سينماي ايران نيست و اگر مخاطب
به اين توليدات عادت كرده باشد، شايد در انتخاب اوليه اش براي تماشاي
«راه آبي ابريشم» دچار شك و ترديد شود كه اصلاً به ديدن آن برود يا نه.
به همين دليل هميشه تأكيد من براي اكران چنين فيلمهايي، بسترسازي قبل
از اكران بوده است. يك جوري بايد تماشاگر را متوجه كرد كه با چه فيلمي
سر و كار خواهد داشت. اگر مخاطب بداند كه با فيلمي سواي توليدات هميشگي
سينماي ايران روبه روست، شايد راحتتر با آن ارتباط برقرار كند. اما
خوشبختانه آناني كه فيلم را ديدهاند ناراضي از سالن سينما بيرون
نيامدهاند و اين ميتواند امتياز يك فيلم باشد و اين ويژگي فقط مربوط
به من نيست، چرا كه سينما يك كار جمعي است. هرچه پروژه بزرگتر و بخش
صنعتي تر آن پررنگتر باشد، احتياج به تخصص هاي گوناگوني به وجود
ميآيد كه اين متخصصان همگي كاملاً اثرگذار هستند. اين فيلم به همان
اندازه كه متعلق به من است، متعلق به تهيهكننده، فيلمبردار، طراح صحنه
و لباس، تيم بزرگ بازيگران، حتي صداگذار، آهنگسازش و... است. مجموعه
اين عوامل فيلم «راه آبي ابريشم» را توليد كردهاند. ميخواهم بگويم
ديدن اين فيلم تجربهاي تازهاي است، حتي براي من كه چندين فيلم روي
دريا كار كردهام، اين فيلم تجربه تازه اي بود.
چون من هيچ موقع به هزار سال پيش در تاريخ سفر نكرده بودم، بيشترين
فاصله زماني كه در فيلمهايم مطرح كردم در فيلم «كشتي آنجليكا» بود كه
مسئله حضور انگليسي ها در خليج فارس را مطرح كردم. از سوي ديگر اين
فيلم (راه آبي ابريشم) گستره جغرافيايي بسيار وسيعي را در برداشت و ما
با بازيگران مختلف ايراني و خارجي همين طور عوامل خارجي در بخش هاي
فني طرف بوديم، چگونگي ارتباط با همگي آنان مسئله ما بود تا در نهايت
نتيجه اي درستي در اين بين حاصل شود كه قابل قبول باشد.
به نكته مهمي اشاره كرديد، يكي از اصلي ترين دغدغه هاي شما در اين
فيلم، حفظ يكدستي و يكپارچگي پلان ها در همه جهات با توجه به تعداد
لوكيشنها، آن هم روي دريا (بازي بازيگران، رنگ و نور فيلم، راكورد
گريم، لباس، دكور و...) بوده است. در اين باره صحبت كنيد.
حتي من پا را از اين فراتر ميگذارم، اتفاقي به شدت ميتوانست به فيلم
لطمه بزند كه در اثر ذوق و سليقه بهرام بدخشاني خوشبختانه اين اتفاق
نيفتاد: بخش اساسي داخلي كشتي فيلم را در ايران (قشم) فيلمبرداري
كرديم، حتي پلان هايي كه از داخل كشتي به جزيره اي ناشناس كات
ميشود! به عنوان مثال مرداس دارد داخل جزيره صحبت ميكند و شاذان روي
كشتي پاسخش را ميدهد. نماهاي روي كشتي 9 ماه قبل در قشم فيلمبرداري
شده و نماهاي مربوط به مرداس در جزيره، 9 ماه بعد در تايلند گرفته شده
است. آب و هوا، رنگ، نور و همه چيز در فاصله اين دو لوكيشن با هم
متفاوت است، اما شما اصلاً اين موضوع را در فيلم احساس نميكنيد و به
تداوم حس بازيگران هيچ لطمه اي نخورده است. گريم، طراحي صحنه و لباس
و... هم همين طور. بزرگترين امتياز «راه آبي ابريشم» اين بود كه يك
تيم فوق العاده حرفهاي و خلاق در همه بخش ها، با آن همكاري
ميكردند. با تمامي اين تفاسير من فقط به اين فكر ميكنم كه چه خوب
است، اين فيلم ديده شود، اگر در اكران عمومي هم نشود، آرزويم اين است
كه مردم به شكلي اين فيلم را ببينند.
من اميدوارم فرصتي فراهم شود تا جدا از مخاطب ايراني، مردم ساير كشورها
(حداقل كشورهاي منطقه) اين فيلم را ببينند، چرا كه «راه آبي ابريشم»
فرهنگ و تمدن ايراني را به تصوير كشيده است.
كاملاً درست ميگوييد، من از زاويه ديگري هم به اين موضوع نگاه ميكنم.
به هر حال گروهي از ايرانياني كه ساليان سال است در خارج از ايران
زندگي ميكنند، شايد برايشان بسيار وسوسه برانگيز باشد كه گذشته
افتخارآميز سرزمينشان را ببينند. چون تا به حال رسانه هاي گوناگون
جهاني طوري وانمود كردهاند كه ايران كشوري بي تمدن و فرهنگ و تاريخ
است. در نتيجه ديدن فيلمي كه برخلاف تمامي آنچه كه تا به حال گفته شده،
از فرهنگ و تمدني ايراني در خليج فارس ميگويد، حس و حال ديگري دارد.
آماده سازی سند: مدیر سایت سینما قدس اردبیل
|
Morteza Talebpour |